یک ساعت همذات پنداری با دایره مذاهب
بر اساس یکی از اصول الفبای مبارزه متعالی، برای شناخت هرچه بیشتر دشمن و تحلیل نقشهها و قدمهای بعدی او یک روش، «همذات پنداری با دشمن» است. به این معنی که تحلیلگر یا برنامهریز، سعی میکند ابعاد مختلف میدانی را که در آن قرار گرفته است، از نگاه دشمن ببیند، عملکرد دشمن را بدرستی تحلیل کرده و بر اساس روشها و اندیشهها و پیشینه عملکرد او، تحرکات بعدی آن را به دقت پیشبینی کند. در این شیوه همذاتپنداری، باید نوع نگاه، میزان شعور، روش تصمیمگیری و موقعیت اجتماعی خود را فراموش کرده و کاملاً در قالب جدید فرو رفت و همه مسائل را با نگاه فرد مورد نظر سنجید.
با استفاده از این روش قصد دارم در مورد یکی از اتهاماتی که به کرات و گاه در تناوب با چند اتهام دیگر، در فهرست اتهامات استاد بزرگ ایلیا «میم» و جمعیت ال یاسین قرار گرفته است، به همذات پنداری با دایره مذاهب بپردازم و ساعتی ایلیا را از نگاه او ببینم. تا بیش از پیش روشن شود چرا دایره مذاهب تا این حد سعی دارد جمعیت ال یاسین را یک فرقه و گاه اَبَر فرقه معرفی کند؟! چرا با آنکه تا کنون دهها مقاله، دهها نامه و چندین کتاب حاوی پاسخهای محکم و قاطعانه به این اتهام، منتشر شده است بدون ارائه سند و مدرک به طور مداوم بر این اتهام پافشاری میکند؟! در این مقاله پیش بینیهای بعدی را حذف میکنم و صرفا به تحلیل اتهام فرقهگرایی و دلایل آن میپردازم. شاید در فرصتی بعد آن را هم منتشر کردم.
از نگاه دایره مذاهب وزارت اطلاعات (که به شکل مستقیم، مسئولیت تفتیش عقاید در ایران و مقابله با جنبشهای معنوی را عهدهدار است)، فردی به نام «پیمان فتاحی» از سال 1374 تعلیمات جذاب و گیرای خود را به شکل عمومی در تهران آغاز کرده است؛ بنابراین واجب بود که هر چه سریعتر عملیات امنیتی برای شناسائی کامل آن جریان تفکری کلید بخورد؛ بعد از آن ماموران دایره به شدت بر شناسائی او تمرکز کردهاند، سعی میکنند بیشتر او را بشناسند و درباره او تحقیقات کامل و جامعی به عمل بیاورند. در جلسات سخنرانیاش حضور پیدا میکردند تا از قصدها و نیات او آگاه شوند. فعالیتها و محصولات فکری و عملی چنین شخصی را دنبال کرده تا جرم یا بیگناهی او بارها و بارها و در شرایط مختلف برای شان به اثبات برسد. برای تکمیل تحقیقات به سراغ طیف وسیعی از نزدیکان و شاگردان او رفته تا تاثیرات تعالیم او را به چشم خود ببینند و در نهایت به سراغ خود او میرفتند و هم کلامش میشدند، فهرستی از سوالات بیپاسخ را مقابلش قرار میدادند و همه چیز را شفاف طرح میکردند تا نقطه ابهامی از او و دوستانش در ذهن باقی نماند. کلام او را با قرآن و تعالیم اسلام محک میزدند تا کوچکترین اختلاف و تناقضی را مدرک جرم و انحراف او قرار دهند. جزء به جزء زندگیاش را با بند به بند قانون مطابقت میدادند تا شاید یک و تنها یک عملکرد غیر قانونی، از او به دست آورند. برای اطمینان بیشتر زمینههایی را هم فراهم میکردند که منجر به ارتکاب جرم توسط او یا شاگردانش شود و محکی قاطعانه باشد. اما پس از سالها مدرکی یافت نشد و معمایی درباره جمعیت شکل نگرفت.
اگر بتوان به دقت از نگاه امنیتی و تک بعدی چنین افرادی به قضیه نگاه کرد و مانند آنان همه چیز را با عینک بدبینی دید، باید گفت اضطراب ناشی از پاسخگویی به مقامات بالاتر مثل خورهای، به جان آنها افتاده است. اضطراب آنکه اگر دروغ بودن استعلامهایی که به مقامات داده شده فاش گردد، اگر ایلیا آنگونه که دایره مذاهب معرفی نکرده برای مقامات معرفی شود، اگر هویت این دستگاه امنیتی بر همه پیروان ایلیا افشا گردد، اگر پرونده از دست این بخش امنیتی خارج شود، اگر ال یاسین ردِ کارهای امنیتی را بزند و لب به اعتراض به سران کشور بگشاید و دهها اگر دیگر ... بر اساس همین فکر و خیالات طبیعی است که واکنش بعدی دایره مذاهب جنون آمیز باشد: برخورد فیزیکی، شایعهپراکنی در جلسات حضوری استاد ایلیا، تهدید شاگردان، تهدید ایلیا به دستگیری، بازداشت، شکنجه، طرح اتهامات تخیلی و ...
در واقع دایره مذاهب نتایج حاصل از بررسی خود را اینگونه مشاهده کرده:
«ایلیا» فقط و فقط از خدا میگوید. همه کارها و فعالیتهایش در طول 20 سال گذشته قانونی بوده. شرع را زیر پای نگذاشته. خدا و قرآن را به حدی جذاب معرفی کرده که حتی جوانان دینگریز را با روح دین آشتی داده. نظریاتش بدیع و بیمانند است. متفکری تمام عیار است. هیچ ادعایی نداشته. با اینکه سن زیادی ندارد، در طول سالهای گذشته بیش از صدها متفکر و متخصص محصول داشته. کلامش مقتدر است و تعلیم اش قلب و روح و ذهن مخاطب را دگرگون میکند و روشنی میبخشد. شاگردانش او را معلم محبوب و دوست داشتنی خود میدانند و زندگی خود را مدیون او هستند. و صدها مورد دیگر ...
اما از طرف دیگر دایره مذاهب (طبق سخنان خودش)، ایلیا را یک اسطوره خطرناک میبیند. از آن جهت که او یک تئوریسین و متفکر تمام عیار است، روشهای تفکر و تصمیم گیری او به شدت خلاقانه و موثر است، دهها هزار شاگرد در گوشه و کنار دنیا دارد، شاگردانی که به ازای تعالیمی ارزشمندی که دریافت کردهاند، تا ابد به ایلیا وفادار هستند. به همین دلیل در اینجا فاکتور حسادت هم به مسائل جدی دایره مذاهب تبدیل میشود. حسادت از آنکه هرچه ایلیا تعلیم میدهد دایره مذاهب آنرا نمیفهمد و درکی از آن ندارد، هر محصولی که استاد دارد دایره مذاهب حتی شبیهاش را هم ندارد، همه چیزهایی که ایلیا دارد دایره مذاهب خود را از آن محروم میبیند، هر کلامی که استاد با اقتدارش میگوید تفکر جمودآور و متحجر را نقض میکند، استاد ایلیا هرچه گفته به آن عمل کرده و آقایان نهاد مذاهب هرچه گفتهاند را انکار کردهاند، هر چه ایلیا محبوب است افکار آنان منفور است، اگر او در سختترین روزها با شاگردانش هم عهد است، همقطاران آنان در خوشترین روزها علیه یکدیگر خنجر به دستاند، اگر ایلیا یک رهبر تمام عیار برای جمعیت ال یاسین است آنان حتی اصول اولیه مدیریت را هم نمیدانند، اگر او خدای زنده را میپرستد، آنان سالهاست که خدایشان را به پشیزی فروختهاند.
در سیر این توهمات توخالی، آنچه به شدت در پروسه کاری دایره مذاهب موج میزند، نگاه کابوس وار به همه فعالیتها، تحقیقات، ایدهها، جلسات و محصولات ال یاسین است. آنها هر اتفاقی را کابوس میدیدند و هر حرکت ایلیا و ال یاسین را به مخوفترین شکل ممکن تعبیر میکردند. برنامه های راهبردی را به براندازی نسبت میدادند، پیوند اعضای ال یاسین با قرآن را شوم میدانستند، عدم تمایل به شهرت را قصد شهرت یابی در آینده میدانستند، جلسات سخنرانی استاد ایلیا را خطرناک تعبیر می کردند چون ماموران دایره مذاهب برای بدبینی تربیت شده بودند.
با این وصف دایره مذاهب برای پاسخ به بالادستیها مجبور بود با بهره گیری از تمام امکانات و تاکتیکهای امنیتی خود به نحوی برای ایلیا پروندهسازی کند، تا بتواند به هر قیمتی حیثیت اش را حفظ کند! بنابراین در قدم بعدی به دنبال اتهامی میگردد که بتواند در پوشش آن، سوژه مورد نظر خود را خطرناک جلوه دهد و به تخریب اجتماعی او بپردازد و چه اتهامی بهتر از اینکه او را متهم به فرقهسازی کند و تحت این عنوان به هر آنچه که درباره ایلیا و ال یاسین وجود دارد، برچسب فرقهای بزند؟ دایره مذاهب در قدم بعدی به جای نام بردن از استاد ایلیا میم رام الله، مجموعه تحت راهبرد و مسئولیت او را گروه رامالله نامید تا هم افکار عمومی را متوجه شخص استاد نکند و هم ذهنیت جامعه را در این باره به سمت و سوی مورد نظر خود بکشاند. بنابراین با تکرار دائمی این عبارت در رسانههای وابسته به خود میتوانست ذهن شنونده را به حدی اشباع کند که ایلیا و جمعیت ال یاسین را به انزوای اجتماعی بکشاند. پس از آن عناوینی چون فرقهرام الله، گروهانحرافی، فرقهانحرافی، فرقه ایلیا، فرقه فریبکار، فرقه نوظهور، فرقهی شبهعرفاني، فرقه عرفانی، فرقه معنوی، فرقه غربی، فرقه التقاطی، فرقههاي نوظهور آمريكايي، فرقه خطرناک و منحرف، شبه فرقه جدید و موارد مشابه در فواصل زمانی کوتاه و به شکل فشرده در دهها خبرگزاری و روزنامه وابسته و معلوم الحال، و حتی برنامههای تلویزیونی تکرار شد تا آن را به عنوان واقعیتی مسلم به افکار عمومی تزریق کند.
اما با وجود آنکه خود افراد دایره مذاهب هم میدانستند که ال یاسین هرگز فرقه نبوده است، به خاطر مسائل حقوقي و امنيتي و يكي از بندهاي قانون در رابطه با فرقه سازی، این اتهام را متوجه ایلیا و جمعیت ال یاسین کردند، چرا که مجازات چنین جرمی، اعدام بود. در همين زمانها بود كه براي اولين بار عبارت «فرقۀ رامالله» به گوش رسيد و رسانههای وابسته را درنوردید. پس از آن موجی از روشنگری درباره تعالیم ایلیا و ماهیت جمعیت ال یاسین به راه افتاد اما دایره مذاهب برای امتداد ترسیم نقشهی برخورد به شدت برای این اتهام هزینه صرف کرد و به هر آب و آتشی زد تا بتواند این مفروض را تحقق یافته ببیند. افراد بی سواد را به نام کارشناس به تلویزیون آورد، سریال ساخت، صدها خبر و مقاله در روزنامه ها و سایتها منتشر کرد، از سیستم مغزشوئی برای قانع کردن شاگردان استاد استفاده کرد و در آخرین مورد هم یک استفتاء را در یک وبلاگ غیر رسمی به عنوان سند فرقه بودن جمعیت ال یاسین به نمایش گذاشت! اما جالب این است که با وجود عقیدتی بودن رویکرد دایره مذاهب، هیچ گاه مامورانش زیر بار نرفتند که این برخوردها با استاد ایلیا (پیمان فتاحی) و ال یاسین یک برخورد عقیدتی است و اگر کسی به دلیل اختلافات ایدئولوژیک بازداشت شود، زندانی عقیدتی محسوب میشود.
با این حال هنگامی که هر انسان عاقلی حتی برای لحظه ای با ماموران دایره مذاهب همذات پنداری کند، به سرعت متوجه می شودکه آنان با برخورد سخت افزاری و کلنگ آسا با یک جریان تفکری و دیدگاه معنوی نمیتوانند، مبارزه کنند. حتی برخورد نرم افزاری هم پاسخگو نخواهد بود چرا که عموماً برخوردهای تهاجمی منجر به زایش یک جریان میشود و اساسا وقتی دست شان به ریسمان محکمی بند نیست، مجبورند برچسبی عمومی به کلیه جنبش های معنوی و مدنی بزنند تا در لوای آن هر گونه انگ زدن و پرونده سازی را توجیه کنند.
با این حال بهتر است هر چه سریع تر از وضعیت تفکر همذات پندارخارج شوم چون حتی تصور ذات چنین ترفندهای کثیف امنیتی سر انسان را به درد می آورد و دل را به درد می آورد که چطور افکار مسموم و کارشناسان نالایقی به نام "مبارزه با فرقه!" دست به تولید انبوه فرقه می زنند.
پایان بخش اول
عضو گروه مدافعان ایلیا
دی ماه 88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر