جمعيت الياسين هرگز فرقه نبود[1]
ما هرگز فرقه نبوديم و نيستيم. بلكه جمعيت الياسين، رويكرد و برنامههاي ضد فرقه گرايي داشته است. براي اين واقعيت، حداقل بيست و هفت دليل محكم وجود دارد. تشكلهاي مردميما هرگز فرقه نبودند. اين تشكلها همانند تشكلهاي مردمي [تشكلهاي غيردولتي؛ NGO] در ديگر نقاط دنيا بودند. در اينجا چون ميخواستند ما را، مرا و همۀ الياسين و الاهيون را متهم كنند و به دنبال يك بهانۀ مشترك و همه گير بودند، بجاي استفاده از عبارت تشكلهاي مردمي و غيردولتي [NGO] از كلمۀ فرقه استفاده كردند. شاخه درخت را، شاخ ناميدند. راه را چاه گفتند. دوا را درد خواندند و پرندگان را خزندگان ناميدند تا توجيهي بظاهر موجه براي برخوردهاي قبلي و برنامههاي بعدي، به افكار عموميارائه شود.
اتهام فرقه به همين سادگي بوجود آمد. همانطور كه يك كوه، چاه نيست و يك چاه نميتواند كوه باشد، جمعيت الياسين نيز فرقه نبود و يك فرقه هرگز نميتواند چنين جمعيتي باشد و اينجاست كه آن بيست و هفت دليل اقامه ميشود. يك جنگل درختان ميوه، خارزار نيست اما اگر كسي بخواهد همۀ جنگل ميوه را به آتش بكشد، براي آنكه زمينه سازي كند، افكار عموميرا با خود همراه كند، قانون را هم نظر كند، هر اعتراض يا سؤالي را از قبل خفه كند و بر وجدان و قلب خود سرپوش بگذارد، كافي است از اينجا شروع كند كه بگويد آن جنگل يك خارزار است و همۀ ميوههاي آن سميهستند يا توهم اند و وجود ندارند.
كوه بزرگ و پر از معدن جواهرات و آبهاي شفابخش را ميشود نابود كرد و اما اينكار را به اسم پركردن يك چاه خطرناك كه ممكن است جان هر رهگذري را بگيرد، انجام داد. برخي از فرقههاي مسلمان، خون شيعيان را مباح ميدانند. اما چون با اين واقعيت مواجه ميشوند كه اينها هم مسلمانند فقط يك كار كوچك انجام ميدهند. بجاي شيعه ميگويند اينها كافر و بدعت گذار هستند و با اين تغيير واژه، زمينههاي لازم را فراهم ميكنند. بعضي از قدرتهاي جهاني، مخالفان خود را تروريست و آشوبگر مينامند تا بستر برخورد با آنها را فراهم كنند. بعضيها نزول خوارند اما براي حل مسئله از ابعاد مختلف ميگويند اين نزول نيست، بهره و سود است. اين مثال در رفتار آدمهاي تحريف گر يا قدرتهاي زورگو فراوان است...
ما فرقه نيستيم به همان دلايلي كه يك كوه نميتواند يك چاه باشد و به همان دلايل كه يك جنگل بزرگ ميوه نميتواند يك خارزار باشد. ممكن است بين كوه با چاه تشابهاتي جزئي وجود داشته باشد و مثلاً در هر دو سنگ يافت شود و هر دو داراي خطراتي باشند؛ يا يك خارزار ممكن است از جنبههاي جزئي شبيه به يك جنگل ميوه باشد اما همۀ چيزها در اين جهان از جهاتي ميتوانند شبيه هم باشند حتي چيزهايي كه با هم در تضاد ظاهري هستند. ممكن است ما هم در شرايطي شبيه به فرقه شده باشيم همانطور كه ممكن است يك قطعه ابر باران زا شبيه توده اي فشرده از دود باشد كه در واقع دود نيست و باران متراكم است. انسانهاي ظاهراً خوب و بد هم تشابهات فراواني دارند. سازمانهاي مافيايي و سالم شباهتهاي متعددي با هم دارند. ميان آب و آتش هم ميتوان شباهتهايي يافت. اگر معناي فرقه را معناي مصطلح و عمومي و جهاني آن بگيريم يعني چيزي مانند صدها فرقۀ اسلامي، يهودي يا مسيحي، اين تعريف بطور واضح و صريح دبارۀ الياسين مردود است. چون اعضاء الياسين همه دين و مذهب خودشان را داشتند و اين دين و مذهب نه تغييري كرده بود و نه قرار بود در آيندههاي دور هم تغيير كند. همين يك سند در كنار اسناد بسيار و ناگفته، براي نگاه به واقعيت كافي است. مثل اينكه ميگوييم آنجا جنگل است و خارزار نيست و براي اثبات آن كافي است نگاهي بيندازي و ببيني آنها درختان ميوه اند نه علفهاي هرز و خارهاي خشكيده. يك فرقه به معناي عموميو فراگير آن، پايهها و اركان معلوميدارد. هويت فرقه اي ميخواهد، يعني اعضاء آن در پاسخ به سؤال من كيستم بايد بگويند مذهب ما آن است. وقتي از كسي ميپرسي مذهب تو چيست ميگويد شيعۀ دوازده امامي، سني شافعي يا حنبلي يا زيدي يا شيعۀ اسماعيلي يا ميگويد مسيحي كاتوليك، پروتستان و ارتدوكس اما اگر در طول بيست سال گذشته از همۀ الياسين و الاهيون سؤال ميشد كه مذهب شما چيست فقط يك جواب داشتند. همان جوابي كه قبل از آن داشتند. اكثراً ميگفتند مسلمان و شيعه و كساني هم كه قبلاً مسيحي يا يهودي يا از اديان ديگر بودند همان دين و مذهب را ميگفتند. عبارت «فرقۀ رام الله» بعنوان يك هويت و جوابي به اين سؤال، اولين بار از مراكزي شنيده شد كه از مدتها قبل قصد برخورد داشتند و مشخص بود كه اين آغاز يك پروژۀ ويژه تهاجم است. هيچ كس از اين هويت فرقه اي باخبر نبود چون وجود نداشت و براي اولين بار كساني از آن حرف زدند كه ميخواستند بر اساس آن، برنامۀ برخورد را سازماندهي كنند. وقتي جمعي هويت فرقه اي معلوم ندارد، اگر به آن بگوييم فرقه، مثل اين است كه بگوييم يك توربين، پروانه ندارد.
... همۀ فرقهها داراي اين ويژگي شاخص هستند.
يك فرقۀ ديني قائل است كه او تنها يا حداقل مهمترين و حقيقي ترين انعكاس و بيان كنندۀ آن دين اصلي و بلكه خود آن است و براي اين ادعا تلاش ميكند تا دلايلي را براي خود بيابد. مهمترين اين دلايل، رابطه ويژۀ آن فرقه و بنيانگذار آن با بنيانگذار دين اصلي است. اما در روند تعليماتي كه ما داشتيم هرگز چنين چيزي گفته نشد. نه آشكارا و نه در خفا؛ حتي دشمنان هم كه پيوسته در بارۀ ما شايعه ميساختند و اخبار و واقعيات را تحريف ميكردند آنها هم چنين چيزي در بارۀ ما نگفتند و خودم هم به ياد ندارم كه هرگز ميان جمعيت الياسين و فرد رسول الله (ص) نسبتي قائل شده باشم. اكثر جمعيت الياسين شيعه هستند و از نظر مذهبي همان مذهب شيعه را داشتند و جز به آن قائل نبودند. هيچ وقت ادعاي ارتباط با پيامبر اسلام (ص) يا ائمه هدي (س) را نكردم. نه در ميان مردم، نه با خودم و نه در زندگي خصوصي. فرقهها عموماً اولين بنيانگذار خود را دومين يا سومين حلقه از مقام مذهبي دين اصلي ميدانند اما اين موضوع با روش و تفكرات ما و آنچه تا امروز گذشته است بيگانه بود.
نميتوانم بگويم كه مرا به اسمهاي مقدس صدا نميزدند، چون ميزدند اما اين اسمها اكثراً نسبت مستقيميبا دين اسلام يا هر دين ديگري نداشتند. چند نفر بودند كه نامههاي متعددي مينوشتند و در نامههايشان مرا به الفاظ مقدسي كه با دين و مخصوصاً دين اسلام ارتباط داشت صدا ميزدند مثلاً مينوشتند بقيه الله. به دوستان مربوطه گفتم به آنها تذكر دهند كه موضوع را تكرار نكنند. اگر لازم شد تذكري مستقيم بدهند يا غير مستقيم. در صحبتهاي حضوري هم عموماً كسي از اين اسامياستفاده نميكرد. بعد از چند سال ديديم كه آن افراد، مرتبط با يكي از دستگاههاي امنيتي بودند و در ارتباط با آنها عمل ميكردند به همين دليل احتمال داديم كه مجموعۀ رفتارهاي آنها و من جمله همين بكار بردن عبارت بقيه الله و مانند آن كه توسط همين چند نفر [كمتر از بيست نفر] انجام ميشد، جزئي از برنامههايي باشد كه بعداً ابعاد آن آشكارتر شد.
اكثر فرقههاي مذهبي در جهان [همۀ فرقههاي مذهبي از ديدگاه برخي از كارشناسان اديان] ميگويند ما برحقيم و ما عين همان دين اصلي هستيم. ما اصل و حقيقي هستيم [بقيه در انحرافند] و دليل حقيقي بودنمان هم اين است كه بنيانگذار ما داراي نزديكترين ارتباط با بنيانگذار دين اوليه است. فرقههاي يهودي و مسيحي و اسلاميكم و بيش داراي همين ادعا هستند. ما نه فقط ديگران را رد نميكرديم بلكه به عكس اين اتهام، متهم بوديم. متهم به كثرت گرايي و تنوع خواهي انديشه اي. ما را طرفدار پلوراليزم و ليبراليزم و اشاعه دهندۀ فرهنگ تساهل و تسامح معرفي كرده بودند. ما ميگفتيم كه همۀ مكتبها و تفكرات مختلف داراي حق حيات بوده و برخوردار از حقانيت نسبي هستند، و آنها به اين ميگفتند تكثرگرايي و تبليغ پلوراليزم. اعضاء الياسين داراي انواع تفكرات مختلف و متنوع بودند و كسي آنها را از اين كار باز نميداشت. اكثراً شيعه بودند اما از اديان و مذاهب ديگر هم در الياسين كم نبودند. اعضاء الياسين در دهها زمينۀ مختلف تحقيق و تفكر ميكردند و بعضي از آنها به موضوعات و رشتههاي تحقيقي شان تعلق خاطر داشتند. در ميان جمعيت، افراد مرتبط با جريانات فكري ديگري هم بودند و ما هرگز از آنها نخواستيم كه از آن خارج و به ديگري وارد شوند. هرگز آنها را محكوم نكرديم بلكه همه را به تحقيق و يافتن و ديدن دعوت كرديم. يك فرقه اگر صادقانه بگويد كه بقيه هم احتمالاً داراي حقانيت هستند، به حركتي خطرناك دست زده است و حيات خود را در تهديد قرار داده است اما اين چيزي بود كه ما ميگفتيم و مينوشتيم و در بارۀ آن گفتگو ميشد...
يكي از عناصر اصلي فرقهها كه ركني اساسي محسوب ميشود عنصر نفي است. اكثر فرقهها [از نظر بعضي از كارشناسان اديان، همۀ فرقهها در جهان] نياز حياتي به نفي دارند و رد كردن ديگران يكي از تدابير اصلي حفظ و تداوم حيات آنهاست. فرقهها ميگويند ديگران باطل اند و ما برحق ايم و اگر هم در مواردي ديگر فرقهها و جريانات را باطل نميدانند، آنها را با وجود اندكي حقانيت، در مجموع منحرف و باطل ميدانند. اين ويژگي شاخص اكثر فرقههاست. ميگويند راه رستگاري و نجات ما هستيم و بقيه در گمراهي و هلاكتاند. اكثر فرقههاي مسيحي، مسلمان، يهودي، هندويي، بودايي، چيني و آفريقايي همين را ميگويند. بعضي از آنها تندروي بيشتري دارند و ديگران را چون مانند آنها نيستند، حتي مستحق مرگ ميدانند. مانند برخي از فرقههاي مسلمان كه خون شيعيان را مباح و يا بعضي از فرقههاي يهودي كه مرگ فرق و اديان ديگر را واجب ميشمارند. فرقهها عموماً بايد ديگران را نفي كنند و صرفاً بر حقانيت خود دست بگذارند. و اين مردود شمردن، فقط محدود به انديشهها و يافتههاي ديگري نيست بلكه بزرگان آن انديشهها را تخريب و رد ميكنند. ميگويند او نانها را بركت نداد و از آسمان ماهي نياورد بلكه او در همدستي با پترس و جان اين صحنه سازي را ترتيب داد زيرا قرار بود بعد از او پتروس جانشينش شود و جان به فرزندخواندگي مريم (ع) درآيد. ميگفتند او خود شيطان است چون ميتواند ارواح شيطاني را از بدن انسانها خارج كند. يك فرقۀ ضديهود همۀ اتفاقات و مستندات و وقايع اين دين را ساختگي، جعلي و تحريف شده ميداند و جزء به جزء آن را توضيح ميدهد و بنابراين در اينجا تكليف افراد مركزي يعني حضرت موسي (ع) و مسيحا (ع) روشن است. آنها به دروغگويي، سوء استفاده، چشم بندي، حقه بازي و شيادي متهم اند. مشابه همين اتفاق از جانب عاقلان دورۀ جاهليت كه جاهلان دورۀ عقلانيت هستند براي رسول الله، خاتم الانبياء محمد مصطفي (ص) رخ ميدهد و خداوند در قرآن ميفرمايد چنين وقايعي براي همۀ انبياء و فرستادگان و منتخبين او اتفاق افتاده است.[2] همين اتفاق در بارۀ خود اسلام و مخصوصاً در بارۀ مذهب شيعه رخ داده است. بدترين اتهامات، تحريفها، دروغها، فحاشيها و توهينها طي سالهاي بسيار در بارۀ اميرالمومنين علي (ع) رخ داد. آموزههاي شيعه تحريف ميشد و برعليه پيشوايان بزرگ شيعه و بويژه امام علي(ع) دروغها و داستانهاي ساختگي بسيار ساخته ميشد. علي (ع) لعن ميشد و اين عبادت شمرده ميشد...[3]
اگر فرقهها ديگران را رد نكنند و باطل نشمرند، اين خطر قوياً وجود دارد كه پيروان آنها دچار چندگانگي فكري شده و دير يا زود، دچار چندگانگي عملي شوند و براي ادامۀ زندگي با راههاي مختلف و انديشههاي گوناگون مواجه شوند. همانطور كه نفت آتش ميگيرد و آتش گرفتن از مشخصات اصلي آن است، فرقه هم ديگران را نفي ميكند.
اما در جمعيت الياسين خود نفي، نفي شده بود. رد كردن و محكوم كردن ديگر انديشهها و جريانات مردود بود. تنوع انديشهها و گوناگوني افكار بالا بود. مرا يك مدتي متهم كردند كه مسيح را تبليغ ميكنم. مدتي گفتند كه اسلام را تبليغ كرده ام. بعضيها گفتند مبلغ انديشهها و مكتبهاي شرقي، هندي و چينيام. مدت كوتاهي مرا مبلغ كتاب مقدس و دين يهود و اندكي بعد مرا مدافع و مبلغ وهابيت قلمداد كردند و همۀ اين حرفها در اخبار و سايتها و گزارشهاي مختلف منعكس ميشد. غير از آنكه اين اتهامات در تضاد و تناقض با هم بودند، خود بيانگر آن بودند كه ما ديگران را نفي نميكنيم بلكه قائل هستيم كه آنها نيز بطور نسبي از حقانيت برخوردارند و اين نسبت گاهي كم است و گاهي بيش. اين اتفاق در اكثر الاهيون و الياسين هم رخ داده بود. آنها هم تك فكري و تك اعتقادي نبودند و ما با احياء فرهنگ تفكر و آموزش روشهاي تفكر و سؤال سازي و برگزاري كارگاههاي تفكري و مناظره و توصيۀ به آن، به اين فضاي تحقيق و تفكر و انديشه ورزي، ميدان بيشتري ميداديم.
ما فاقد صفت نفي بوديم بنابراين آن چيز نفت نيست چون نميسوزد. و ما فرقه نبوديم چون جدايي طلب نبوديم. هرگز نگفتيم مرگ بر همه و درود بر ما. نه مستقيم و نه غيرمستقيم. بلكه گفتيم درود بر همۀ خداپرستان. درود بر همۀ حقيقت جويان. درود بر همۀ كساني كه در جستجوي نور و نجات اند. درود بر همۀ زندگان كه به زندگي وفادارند. اما درود و سلام بيشتر بر آنانكه از نور و شعور بيشتري برخوردارند. درود و سلام بر آنانكه از حقانيت بيشتري بهره مند هستند. درود بر خدايافتگان كه خداوند را خوب تر و زيباتر و دوست داشتنيتر از بقيه نشان ميدهند. درود بر صالحان و همۀ كساني كه در فكر صلح و دوستي و پيوندند...
اگر مايعي نسوزد نميتواند نفت باشد و اگر فرقه اي بر مرام جدايي و تفريق عمل نكند فرقه نيست. و الياسين فرقه نبود زيرا نه فقط ديگران را نفي نميكرد و شعار او مرگ نبود بلكه يك ضدفرقه بود چون عملكرد آن ضدفرقه اي بود. ديگران را ميپذيرفت و بر همۀ هدايت شدگان و معرفت داران يا هدايت جويان و معرفت خواهان درود و سلام ميفرستاد. برخي از كساني كه در الياسين بودند خود به مكتبها و فرقههاي ديگري تعلق داشتند اما كسي آنها را مجبور نكرد كه اعتقادات خود را تغيير دهند يا به اعتقادات آنها توهين نكرد و مرگ بر آنها نگفت. الياسين فرقه نبود چون شعار او درود و سلام بود نه مرگ، پيوند بود نه جدايي.
فرقهها عموماً داراي بنيانگذار و رهبري هستند كه اين رهبر نه فقط مدعي و قائل به رهبري مذهبي آن است بلكه خود را داناترين در دين [مربوطه] ميداند و بر رهبري مذهبي خود تأكيد دارد. اين مثل سپاهي است كه ضرورت دارد فردي كه در رأس آن است قائل به فرماندهي نظاميخود باشد و در عين حال خود را داناترين شخصيت نظامي(به نسبت اعضاء سپاه) بداند و بر فرماندهي خود تأكيد داشته باشد. بنده در طول دوازده سال فعاليت رسميو اجتماعي و در همۀ سالهاي قبل از آن قائل به اين نبودم و نيستم كه داراي سواد مذهبي ام يا كارشناس ديني هستم. بارها گفتم كه رهبر هيچ فرقه اي نيستم و اساساً رهبر مذهبي نيستم. بارها گفتم كه فرقه و فرقه گرايي را انحراف و مردود ميدانم حتي اگر اين موضوع بخواهد در ارتباط با خودم بوجود بيايد و اين گفتنها از طريق بيانيههاي مختلف در نطقهاي عمومي، در جلسات نيمه عموميو در مكتوبات بيان شده بود. آيا يك سپاه نظاميميتواند بدون فرمانده باشد؟ آيا فرماندۀ يك سپاه ميتواند بگويد كه من داراي سواد نظامينيستم؟ آيا فرمانده ميتواند بگويد كه من فرماندۀ يك سپاه نظامينيستم و نميخواهم باشم؟ آيا اصلاً چنين سپاهي امكان وجود يا تداوم حيات دارد، يا بلافاصله منحل و از هم پراكنده خواهد شد؟ اگر يك پيشواي مذهبي، بوضوح اعلام كند كه من پيشواي مذهبي نيستم، در امور مذهبي دخالت نميكنم و با مسائل مذهبي افراد كاري ندارم، او دست به نابودي خود زده است. [4]
ما اينها را به همراه بسياري از تصريحات ديگر، بارها و بارها گفتيم. هفته به هفته و سال به سال. حتي از اين هم بدتر و شديدتر گفتم. و گفتم كه نه تنها چنين و چنان نيستم بلكه اساساً مذهبي هم نيستم. يعني آن فرماندۀ مجازي بگويد من حتي در حد يك سرباز هم نيستم. اين به معناي خودكشي فرقه اي است ولي از آنجا كه ما از همان ابتدا فرقه نبوديم پس اين اعلامها و تصريحات هم موجب خودكشي ما نشد بلكه به ازدياد حيات جمعيت انجاميد.[5]
[1] بياناتي از ايليا ميم رام الله؛ برگرفته از آمين . نشريه داخلي موسسه علم موفقيت. وابسته به جمعيت الياسين
[2] بعضي از افراطيون يهود ميگويند همۀ معجزات عيساي ناصري دروغ و چشم بندي بوده است و براي تك تك آنها توجيهاتي ارائه ميدهند كه به نظر هم درست ميآيد . عين همين اتهام را دشمنان ديگر انبياء در زمان خود آنها بر آنها وارد ميكردند . بعلاوۀ اتهامات مشتركي كه هميشه دربارۀ منتخبان خداوند مطرح شده است و قرآن و كتاب مقدس پر است از اشاره به اين موضوع . اتهام دروغگويي، ديوانگي، سحر و جادو، قدرت طلبي و غيره . دربارۀ عيسي هم ميگفتند او همان تعليمات كتاب مقدس را تحريف كرده و دارد با زبان ديگري ميگويد . معجزات او دروغهايي ساختگي شمرده ميشد كه با مهارت ارائه ميشوند . همين اتهامات دربارۀ عرفاي بزرگ و اساتيد هم مطرح شده است . مثلاً ميگفتند منصور حلاج دروغگو است و ديوانه شده . در دادگاه او شهادت دادند كه او شعبده بازي و چشم بندي كرده . ميگفتند شمس تبريزي همجنس باز است به همين دليل مولوي ... يا او را جادوگري قهار ميدانستند كه مولوي را با سحر خود به تسخير درآورده است . اتهاماتي از اين دست زندگي اكثر بزرگان تاريخ را از خود پر كرده است . عيسي هم يكي از اين بزرگان استثنايي بود . منبع: عيسي و سايهها.
[3] يكي از بارزترين و مشهورترين اين تبليغات سوء در زمان صدر اسلام و در زمان حكومت امامانشيعه صورت گرفته است. در زمان حكومت حضرت علي(ع) انچنان تبليغات سوء عليه مولاي موحدان صورت گرفت كه زمانيكه آن حضرت در محراب عبادت به شهادت رسيد بسياري از مردم ميپرسيدند مگر علي نماز ميخواند؟
[4] بارها گفتهام كه من نه روحانىام و نه زاهد. نه قطبم و نه قديس. و آنطور كه گفته مىشود نه مذهبىام، نه عارفم، نه معلماعظمام، نه آواتار و نه چيزهاى مشابه ديگر. من خودم هستم. خودِ خودم نه كسى ديگر. به هيچ وجه اين و آن نيستم. بنده و مخلوق خداوندم. دوستان من كسانى هستند كه مرا همانطور كه هستم مىپذيرند و از ساير آشنايان مىخواهم كه مرا در ذهن خود با كفر و شرك و پليدى آلوده نكنيد زيرا من همان هستم كه مىگويم، نه بيشتر و اگر غير از اين باشد، ارتباط ما قطع خواهد شد و ما از همديگر محروم مىشويم.
[5] فيلم مربوط به موضوع تحليل اتهام فرقه عليه جمعيت الياسين، مبحثي طولاني است كه لازم است در كتاب جداگانه اي مورد بحث قرار گيرد. در ادامۀ بحث فوق ساير دلايل فرقه نبودن الياسين و ضدفرقه بودن اين جمعيت تشريح شده است كه بازنويسي اين فيلم در كتاب ديگري منتشر خواهد شد. (به نقل از يكي از شاگردان ايليا «ميم» )
۲ نظر:
امجد:
خیلی ها دارند برای ولایت تلاش می کنند ولی ولایت منحصراً برای سید علی خامنه ای است...
http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=101:1389-10-20-19-25-58&catid=45:nazar-bozorgan
وحید خراسانی:
این سید (آیت الله خامنه ای) همه حرف هایشان درست است...
http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=74:1389-07-23-09-50-11&catid=45:nazar-bozorgan
آیت الله بهجت :
کسی که عرضه اداره خانواده را ندارد حالا علیه این سید بزرگوار که جهان اسلام را اداره میکنند حرف میزند...
http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=77:1389-07-29-18-34-06&catid=45:nazar-bozorgan
روحانیت طالبانی و دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی عرفان های اصیل و جنبش های معنوی را فرقه ضاله، عرفان های نوظهور، عرفان های کاذب، جریان انحرافی، فرقه صحیونیستی می نامد و در این میان جمعیت ال یاسین و پیروان ایلیا رام الله را «فرقه رام الله» خطاب می کند.
ارسال یک نظر