نورخواري يكي از روشهاي الاهيسم باطني (روحزايي) است كه قدمت آن همچون ديگر شيوههاي روحزايي به هزاران سال ميرسد. حتي در دانش مدرن هم نوردرماني بهعنوان يكي از روشهاي پزشكي مكمل بهكار ميرود با اين توضيح كه تفاوتهاي زيادي ميان نوردرماني بهمعناي مصطلح آن و نوردرماني الاهيسم (نورخواري) وجود دارد از جمله اينكه در نوردرماني رايج تأكيد عمده بر استفاده از نور خورشيد و نيز اشكال رنگي _ نور خورشيد ميباشد. اصليترين توصيهاي كه در نوردرماني رايج وجود دارد استفاده از حمام آفتاب است اما آنچه در روحزايي با عنوان نورخواري ميشناسيم داراي جنبههاي بسياري است كه صرفاً يكي از اين جنبهها نورگيري مستقيم از خورشيد است. در نورخواري روحزايي علاوه بر نورگيري مستقيم از خورشيد، روشهاي غيرمستقيمِ بهرهگيري از خورشيد و نيز نورگيري از ستارگان نيز وجود دارد. اين مرحله از نورخواري نورخواري ارضي و ظاهري محسوب ميشود. استفاده از انواع چيزهايي كه نوراني محسوب شده و نور را در خود ذخيره كردهاند ميتواند از راههاي غير مستقيم_ برخورداري از نور خورشيد و ستارگان باشد. خوردن ميوهها، گياهان، آب چشمهها، جوانة گندم و گياهان ديگر، عسل، روغنهاي گياهي و بهويژه روغن زيتون ( … ) تماس داشتن با خاك، درختان، كوهها و آبهاي زنده(1)(و بهطوركلي گشت و گذار در كوه و طبيعت) و همچنين راهپيمايي در زير نور ستارگان و در زير برف و باران(2) از جمله راههاي غيرمستقيم نورخواري ارضي است. سطح دوم نوريافتگي نورخواري سماوي و باطني است. در اين سطح فرد تلاش ميكند تا خود را هر چه بيشتر از نورِ دروني بهرهمند سازد و نورِ هر چه بيشتري را در درون خود ذخيره نمايد. علاوه بر روش تغذيه و تماسهاي نوراني (به ترتيبي كه گفته شد) سطح درونيتر اين تماس و تغذيه در حوزة نورخواري باطني قرار داشته و در اين راستا تأثيرات واضح و فاحشي دارد. استفاده از مراقبههاي نوراني، انديشههاي نوراني، كلام نوراني و در رأس آن كلمات نوراني كه همانا نام هاي نوراني خداوند است، از شيوههاي نورخواريِ باطني محسوب ميشود كه در توصيههاي كاربردي نورخواري وجود دارد. دربارة اين روشها و روشهاي ديگر نورخواري آنچه گفته شد اشارة گذرايي بود كه نياز به شرح و توضيح كافي دارد و البته اين توضيح خارج از ظرفيت اين معرفي كوتاه است. اما قبل از خاتمة اين گفتار بهتر است براي آشنايي هر چه بيشتر با نورخواري ( در روحزايي) چند آموزة مرتبط با آن بيان شود. اين آموزهها برگرفتهاي است از تعليمات ايليا «ميم».
۱۳۹۲ خرداد ۷, سهشنبه
بررسی روش نور خواری در الاهیسم باطنی
نورخواري يكي از روشهاي الاهيسم باطني (روحزايي) است كه قدمت آن همچون ديگر شيوههاي روحزايي به هزاران سال ميرسد. حتي در دانش مدرن هم نوردرماني بهعنوان يكي از روشهاي پزشكي مكمل بهكار ميرود با اين توضيح كه تفاوتهاي زيادي ميان نوردرماني بهمعناي مصطلح آن و نوردرماني الاهيسم (نورخواري) وجود دارد از جمله اينكه در نوردرماني رايج تأكيد عمده بر استفاده از نور خورشيد و نيز اشكال رنگي _ نور خورشيد ميباشد. اصليترين توصيهاي كه در نوردرماني رايج وجود دارد استفاده از حمام آفتاب است اما آنچه در روحزايي با عنوان نورخواري ميشناسيم داراي جنبههاي بسياري است كه صرفاً يكي از اين جنبهها نورگيري مستقيم از خورشيد است. در نورخواري روحزايي علاوه بر نورگيري مستقيم از خورشيد، روشهاي غيرمستقيمِ بهرهگيري از خورشيد و نيز نورگيري از ستارگان نيز وجود دارد. اين مرحله از نورخواري نورخواري ارضي و ظاهري محسوب ميشود. استفاده از انواع چيزهايي كه نوراني محسوب شده و نور را در خود ذخيره كردهاند ميتواند از راههاي غير مستقيم_ برخورداري از نور خورشيد و ستارگان باشد. خوردن ميوهها، گياهان، آب چشمهها، جوانة گندم و گياهان ديگر، عسل، روغنهاي گياهي و بهويژه روغن زيتون ( … ) تماس داشتن با خاك، درختان، كوهها و آبهاي زنده(1)(و بهطوركلي گشت و گذار در كوه و طبيعت) و همچنين راهپيمايي در زير نور ستارگان و در زير برف و باران(2) از جمله راههاي غيرمستقيم نورخواري ارضي است. سطح دوم نوريافتگي نورخواري سماوي و باطني است. در اين سطح فرد تلاش ميكند تا خود را هر چه بيشتر از نورِ دروني بهرهمند سازد و نورِ هر چه بيشتري را در درون خود ذخيره نمايد. علاوه بر روش تغذيه و تماسهاي نوراني (به ترتيبي كه گفته شد) سطح درونيتر اين تماس و تغذيه در حوزة نورخواري باطني قرار داشته و در اين راستا تأثيرات واضح و فاحشي دارد. استفاده از مراقبههاي نوراني، انديشههاي نوراني، كلام نوراني و در رأس آن كلمات نوراني كه همانا نام هاي نوراني خداوند است، از شيوههاي نورخواريِ باطني محسوب ميشود كه در توصيههاي كاربردي نورخواري وجود دارد. دربارة اين روشها و روشهاي ديگر نورخواري آنچه گفته شد اشارة گذرايي بود كه نياز به شرح و توضيح كافي دارد و البته اين توضيح خارج از ظرفيت اين معرفي كوتاه است. اما قبل از خاتمة اين گفتار بهتر است براي آشنايي هر چه بيشتر با نورخواري ( در روحزايي) چند آموزة مرتبط با آن بيان شود. اين آموزهها برگرفتهاي است از تعليمات ايليا «ميم».
تحلیل نظریه شگفت انگیز "موت اختیاری و مرگهای مکرر"
در کلام خداوند به وعدة قيامت و بهپا خواستن مردگان از قبر
بارها اشاره شده است. اين مربوط به اديان مختلف است اما واضحترين و شفافترين شکل
آن در قرآن وجود دارد. وعدههاي مشابه بهپا خواستن مردگان هم نظير زنده بودن شهدا
و زنده بودن دانايان (حتي وقتي که ظاهراً ميميرند) وجود دارد که در بعضي از آيات
الهي ديده ميشود. گفته ميشود که در زمان انقلاب جهاني و ظهور ناجيان الهي، بعضي
از مردگان که از ياران ناجيان الهي محسوب ميشوند، از قبر خود برميخيزند و به
سروران خود ملحق ميشوند. يا اينکه مسيح(ع) مردهاي را که بدن او فاسد شده بود و
روزها از مرگ او ميگذشت دوباره زنده کرد. آيا ميتوان با استناد به علوم مدرن يا
کهن از اين وعدهها و واقعيتهاي معنوي دفاع کرد يا آنها را از اين طريق توضيح
داد. کمي جلوتر برويم و ببينيم چه ميشود.
انسان ميتواند تقريباً
بميرد و دوباره زنده شود. نمونههاي تجربي متعددي براين واقعيت صحه ميگذارند.
بعضي از اين نمونهها را ميتوان در تاريخ يافت و بعضي را با چراغ علمِ مدرن ميشود
جستجو و پيدا کرد: در مکتبهاي سرّي باطني روشي بهنام مرگ اختياري يا تخلية روح
وجود دارد که از طريق آن فرد ميتواند موقتاً جسم خود را از روح تخليه کرده و
ظاهراً بميرد. روش مرگ اختياري که در اين زمان هم توسط بعضي از کارورزان ماهر و
حرفهاي باطني، گاهاً انجام ميشود شيوهايست که بسياري از بزرگان باطني، در دورههاي
مختلف از آن استفاده کردهاند. از آنجا که در موضوع مرگ اختياري اين امکان وجود
دارد که فرد با رعايت حدود و شرايط حساسي که اين روش دارد، آنرا چندين بار هم
تکرار کند بههمين دليل به آن «مرگ مکرر» هم ميگويند. مرگ مکرر به اين معناست که
انسان ميتواند چندين بار بميرد و زنده شود. قبل از آشنايي با پديدة مرگ مکرر بهتر
است نگاهي به مکانيزم باطني مرگ بياندازيم. از ديدگاه باطني مرگ به معناي خروج
دائمي روح از بدن است. خواب هم معناي خروج روح از بدن را ميدهد اما با اين تفاوت
که اين خروج و جدايي از جسم، موقتي است. بهعبارتي وقتي کالبد انرژيايي (کالبد
روحي؛ کالبد سماوي) از بدن خارج ميشود، اين کالبد، از طريق ريسماني که معروف به
ريسمان نقرهاي است ارتباط خود را با جسم حفظ ميکند. نقطة پيوند اين ريسمان نقرهاي
به بدن، حدود ناف انسان است. در حالت خواب، حتي سنگينترين خوابها؛ و مواردي
مانند وضعيت اغما و کما، با وجود آنکه روح از بدن خارج شده است اما بهواسطة
ريسمان نقرهاي به بدن اتصال دارد ولي در وضعيت مرگ واقعي و برگشتناپذير، اين
ريسمان پاره شده و رابطة روح با بدن قطع ميشود. از ديدگاه باطني پاره شدن ريسمان
نقرهاي نشانهاي کافي براي مرگ انسان است. ريسمان نقرهاي چيزي مشابه ريسمان جفت
است که بين جنين و مادر وجود دارد. اگر اين ريسمان نابهنگام پاره شود جنين ميميرد.
در اين مثال قرينهاي ميتوانيم جنين را معادل جسم و مادر را معادل روح بگيريم. در
پديدة مرگهاي اختياري انسان دچار مرگ واقعي بهمعناي قطع کامل ارتباط بين جسم و و
روح و پاره شدن ريسمان پيونددهنده نميشود. بلکه منظور از مرگهاي تجديدشونده نوعي
از خواب بسيار سنگين است که تفاوتهاي ظاهري آن با مرگ بسيار ناچيز بوده و شباهت
چنداني به وضعيت زنده بودن و بيداري انسان ندارد. گزارشهاي تاريخي دربارة عدهاي
از اساتيد علوم اسراري وجود دارد که بيان ميکند اين افراد براي تأمين قصدهاي خود
از روش مرگ اختياري استفاده کردهاند. بعضي از آنها پس از دهها يا صدها سال
تجربة آگاهانة مرگ، دوباره به جسم بازگشته و زنده شدهاند. در قرآن و کتب اديان ديگر
هم مثالهاي متعددي براي اين موضوع وجود دارد. يک نمونه از آن، اصحاب کهف است. آنها،
چندين قرن به خواب مرگ فرو رفتند و هنگامي که از خوابِ مرگ خارج شدند، با آنکه
گمان ميکردند که شايد، چند ساعتي خوابيده باشند اما متوجه شدند که چند صد سال در
زمان جلو رفتهاند و از زمان خود، فاصله گرفتهاند. يا آن پيامبري که خداوند او را
به همراه الاغش در خواب مرگ فرو برد و پس از صد سال او را از تجربة مرگ بيرون آورد
و از او پرسيد چقدر خوابيدي و او گمان کرد که چند ساعت يا حداکثر يک روز را در
خواب بوده آنگاه خداوند به او فرمود که او صد سال پيش مرده و اکنون دوباره زنده
شده. در اين صد سال جسم آن پيامبر دچار فرسايش شد و به اسکلت مبدل گشت اما وقتي
خداوند دوباره او را از خواب مرگ به اين دنيا بازگرداند جسم آن نبي دوباره برقرار
شد. وقتي آن پيامبر دوباره زنده شد، دنبال الاغاش گشت اما آن را پيدا نکرد خداوند
به او اشاره کرد تا به استخوانهايي توجه کند که کنار آن پيامبر و روي زمين قرار
داشت. اينها، استخوانهاي پوسيده شدة يک الاغ بودند. خداوند دوباره الاغ را زنده
کرد و جسم الاغ دوباره برپا شد و پيامبر شاهد اين زنده شدن و جسميت بخشيدن
بود.
اما مرگهاي مکرر هميشه با از دست
دادن جسم همراه نيستند. در سطوح بالاي تعليمات اسراري يکي از سنتهاي نادر در آيينهاي
باطني اين است که بعضي از معلمان اسرار بنابر ضرورت، قصدها و وظايف خود تصميم ميگيرند
که در زمانهاي آينده دوباره زنده شوند و کار خود را به انجام برسانند. در اين روش
آنها اغلب نقاطي را در بعضي از کوههاي خاص پيدا ميکنند و خود را در آن نقطه
محبوس ميکنند و در آنجا ظاهراً ميميرند. طبق اين سنت عجيب، گاهي هم خود را در
زمين مدفون ميکنند و اين دفن، عموماً تا زير گردن است. گفته ميشود در هيماليا
تعدادي از اين معلمان نوحآسا وجود دارند که قرنهاست در آنجا هستند و گاهي، بيدار
ميشوند و به ميان مردم ميآيند. يهوديان از قبر حضرت موسي(ع) خبر ندارند چون
مطابق کتاب مقدس حضرت موسي را خداوند تشييع کرده است. بههمين دليل بعضي از آنها
معتقد هستند که در آخر زمان، موسي دوباره از خواب برميخيزد و اينبار با نام جديد
خود يعني مسيا (ماشيح) ظاهر ميشود. آيا ممکن است موسي(ع) هم از جملة اين مردان
جاودان باشد. شايد همين موضوع يکي از دلايل مخفي تقدس برخي از کوهها در مناطق
مختلف جهان و بهويژه در هند و کشمير و تبت است. همين عقيده در اسلام و مسيحيت و
هندوئيسم هم به شکلهاي کاملاً مشابه وجود دارد. بيشتر مسيحيان معتقدند که عيسي
مسيح(ع) نمرده است بلکه او در طول قرنهاي متمادي حيات خود را حفظ کرده و هم اکنون
هم زنده است و البته گاهي يا در مقاطعي خود را نشان ميدهد. شيعيان از مهدي
موعود(ع) روايتي مشابه همين را دارند و اين روايت در فضاي دروني بيشتر اديان قابل
شنيدن است. سنت سري موت اختياري و مرگ در ميان تولتکهاي آمريکاي جنوبي هم رواج
داشته است. توضيحاتي عملي از چگونگي اجراي اين فن سحرانگيز در بعضي از تعليمات
تولتک يافت ميشود.
اخيراً باستانشناسان در صحراي پرو، اسکلتهايي را پيدا
کردند که از قرنها پيش به حالت نشسته قرار داشتهاند. بسياري از اين اسکلتها در
همين زمان کنوني هم در صحراي پرو وجود دارند. دانشمندان اين اسکلتها را به افراد
شاخصي از قوم اينکا نسبت ميدهند. اينها در زمين دفن نشدهاند بلکه قرنها و حتي
شايد چند هزار سال است که در مقابل نور خورشيد و در معرض طوفانها و فرسايشهاي
مختلف قرار داشتهاند. عجيب اينکه، اين اسکلتها هنوز و بعد از گذشت قرنها در
همان وضعيت قرار دارند. آيا آنها در نوعي مراقبه قرار دارند که نيروي ميدان ناشي از آن ميتواند از آنها محافظت
کند. يا جواب در محل استقرار فيزيکي و فرم استقرار آنهاست. مشابه اين موضوع اما
به شيوة ديگر را ميتوان در اهرام فراعنة مصر جستجو کرد. وقتي که باستانشناسان
موفق به گشودن مقبرة يکي از فراعنة مصر شدند، جنازة او را کاملاً سالم يافتند طوري
که انگار به تازگي مرده است. بعداً و ضمن تحقيقات مفصل آنها متوجه شدند که محل
استقرار جنازه، راز سالم ماندن جنازه است و اين بهدليل ايجاد يک ميدان انرژي نگهدارنده
از طريق هرم و متکي به تناسب ابعاد هرم است. اما آيا فرعون قصد داشته است بعد از
مدتي دوباره از خواب برخيزد؟ آيا ممکن است باستانشناسان با جابجايي و تغيير شرايط
اسکلتها در صحراي پرو، جنازة فراعنه در اهرام مصر و نيز با جابجايي ديگر موارد
مشابه در غارها و نقاط مشابه در مرگ موقت اين افراد ( اگر قبول کنيم که لااقل برخي
از آنها بهطور موقت مردهاند) تأثير گذاشتهاند؟ يکي از توضيحات قانعکننده و
قابل قبول عمر چند صدسالة بعضي از انسانهايي که در تاريخ از آنها نام برده شده و
منجمله عمر نزديک به هزار سالة نوح(ع) و پدران او همين پديدة موت اختياري و مرگهاي
مکرر است. چيزهايي که در کتاب مقدس دربارة نوح ميخوانيم عمدتاً دربارة مدت کوتاهي
از زندگي نوح است. به احتمال قوي نوح و پدران او با استفاده از شيوة سرّي مرگ
اختياري توانستهاند تا چند قرن عمر کنند. آيا ممکن است در نزديک به هزار سال
زندگي نوح هيچ اتفاق قابل توجهي نيفتاده باشد که ذکر آنها در کتاب مقدس توجهبرانگيز
باشد يا شايد او بيشتر عمر خود را در خواب مرگآسا گذرانده است و گاه از اين خواب
سنگين برخواسته باشد. نوح و پدران او هزاران سال زندگي کردهاند اما شرح وقايع
زندگي آنها که در کتاب مقدس آمده آنقدر کوتاه است که ممکن است در يک تا ده سال
از زندگي يک انسان امروزي واقع شود. آيا از نظر منطقي عجيب نيست که نوح در سن
چهارصد سالگي زن گرفته و صاحب فرزند شده باشد. پس يعني طي چهارصد
سال به اين تصميم و امکان نرسيده است…
نمونة معروف و اين زماني مرگهاي اختياري زامبيها هستند که
تا کنون دربارة آنها چندين گزارش مفصل هم تهيه شده است و هنوز محققان نتوانستهاند
پاسخ اين معما را بيابند. در آفريقا زامبي به کساني گفته ميشود که ميميرند اما
پس از مدتي زنده ميشوند و از قبر برميخيزند. بعضي از اين افراد هنوز هم زندهاند
و بارها تحت سوالات و آزمايشهاي پژوهندگان قرار گرفتهاند. ظاهراً در آفريقا
انگشتشماري از ساحران بزرگ و استثنايي قادرند با افراد کاري کنند که آنها بعد از
تجربة مرگ و حتي مدتها پس از مدفون شدن، دوباره زنده شوند و از قبر بيرون بيايند.
در يکي از گزارشهاي تصويري و معتبر مربوط به زامبيها، يک زامبي را ديدم که مردم
هم محلة او ميگفتند که او هجده سال بعد از قبر خود برخواسته است. در تاريخ
هندوستان بعضي از يوگيستهاي بزرگ، خود را در ملاء عام و در حضور شاهدان ظاهراً
زنده به گور کرده و پس از مدتها دوباره از قبر برخواستهاند. آخرين نمونة آن
مربوط به حدود ده سال پيش بود که در هند اتفاق افتاد. البته آنها با اينکار خود
قصد دارند پيامهايي را به مردم جهان برسانند. بعضي از اين بزرگان وعدة زنده شدن
خود را حتي به چند قرن بعد موکول ميکنند. بهعنوان مثال ميتوان از مهرباباي
ايراني و شيردي باباي هندي که گمان ميرود هر دو نفر از آواتارهاي زمان خود بودهاند،
نام برد که وعدة زنده شدن خود را در آيندة دورتري دادهاند. مثلاً مهربابا پيش از
مرگ گفته است که ميخواهد هفتصد سال بخوابد و پس از هفتصد سال دوباره از خواب
برخيزد و به تعليم خود ادامه دهد. همچنين گفته ميشود که در کوههاي مقدس چين و
تبت معدود مرداني با عمر بسيار طولاني وجود دارند. در چين به اين مردان، مردان
جاودان ميگويند. در اينجا يکي از سوالات مطرح، اينست که افرادي که جسم مادي خود
را از دست دادهاند چگونه ميتوانند دوباره واجد همان جسم قبل شوند؟ در علوم باطني
اين موضوع با توجه به قدرت خلاقه و سازمان دهندة کالبد سماوي توضيح داده ميشود.
کالبد انرژيايي انسان قادر است جسم را دوباره بازسازي کند اين بازسازي از طريق
تکثير پرحجم و سريع تنها يک سلول يا حتي يک ملکول از جسم قبلي انسان قابل انجام
است. با توجه به اينکه حتي فسيلهاي چند ميليون ساله هم داراي ملکولهايي از جسم
اولية خود هستند و ميلياردها عدد از اين ملکولها در استخوان و اسکلت آنها وجود
دارند، در صورتيکه رابطة روح با جسم قطع نشود و اين رابطه از طريق کالبد انرژيايي
و ريسمان اتصال دهنده (طناب نقرهاي) حفظ شود امکان احياء دوبارة جسمي که هزاران
سال پيش هم مرده است (از ديدگاه علوم روحي و واقعيتهاي کالبد سماوي و ذهن انرژيک)
کاملاً عملي است. چگونگي اين اتفاق موضوع پيچيدهايست که توضيح آن لازم به نظر نميرسد.
اما حتي فيزيکدانان مدرن هم اين فرضيه را بيان کردهاند که امکان بازسازي جسم
انسان تنها با وجود يکي از ملکولهاي بدن او، بر اساس تئوريهاي فيزيک مدرن و بهويژه
اصل هولوگرام ( که همة کل را در يک جز از کل ميداند) امکانپذيرست. اين اتفاق
عجيبي نيست. همانطور که تمام جسم انسان و ميلياردها ميليارد سلول بدن او و نظام
پيچيدة جسماني او همگي از يک سلول بوجود آمده است چرا وقوع دوبارة اين بازسازي
عجيب باشد. چگونه و با کدام قدرت سازماندهنده و راهبردي در مراحل جنيني، يک سلول
به ميلياردها سلول سازمان يافتة بيهمتا تبديل ميشود. اين اتفاق از همان اولين
لحظة شکلگيري انسان از طريق روح عملي ميگردد و ماداميکه اين روح وجود دارد ميتواند
دوباره جسم خود را بسازد و خود را در قالب جسم متجلي كند.
موضوع مرگهاي مکرر را ميتوان در طبيعت هم به سادگي رديابي
کرد. بسياري از گياهان و درختان در فصل زمستان ميميرند و دوباره در فصل بهار زنده
ميشوند و اين جريان مرگ و تولد مکرر غالباً تا پايان عمر گياهان ادامه دارد.
خرسها و بسياري از خزندگان در طول سرما و يخبندان زمستان،
به خواب زمستاني که علائم آن بيشباهت به مرگ نيست فرو ميروند و پس از پايان خواب
زمستاني دوباره زندگي معمول خود را از سر ميگيرند. آيا وجود چنين روندي در طبيعت
نميتواند حامل پيامي مبني بر روش مخصوصي از زيستن باشد؟ مرگها و تولدهاي پيدرپي.
اين اتفاق طببيعي حتي دربارة وضعيت طبيعي انسان هم صادق است. بعضي از مراحل خواب
شباهت زيادي به مرگ دارد از جمله وضعيتي از خوابيدن که دلتا ناميده ميشود. در
خواب دلتا که تقريباً همة انسانها آن را هنگام خواب طبيعي تجربه ميکنند وضعيت
انسان تا حدي شبيه به انسان مرده ميشود. بيدليل نيست که از قديم گفتهاند خواب
برادر مرگ است. در واقعيت امر، انسان، قبل از هر خواب واقعي، تقريباً ميميرد و
بعد از هر بار خوابيدن دوباره زنده ميشود. منتهي اين موضوع تفاوتهاي قابل توجهي
با وضعيت مرگ اختياري و تخلية روح دارد.
دانشمندان و محققان علوم پزشکي و زيستشناسي در حال مطالعة
روشي براي افزايش طول عمر هستند که تا حدي به شيوة سرّي مرگ مکرر شباهت دارد.
مبناي اين روش نگهداري انسان در درجة برودت بالا و به نوعي، خوابيدن در انجماد
است. آنها ميگويند احتمالاً ميتوانيم انسان را با نگهداري در درجة معيني از
انجماد تا مدتهاي بسيار طولاني زنده نگهداريم. البته در طول مدت انجماد، انسان
در حالتي شبيه به مرگ قرار ميگيرد و محققان هرگاه که بخواهند (حتي بعد از سالهاي
طولاني و شايد قرنها) اين موجود منجمد را از حالت انجماد خارج کرده و به زندگي
باز ميگردانند. بعضي از مشاهدات علمي ديگر هم مؤيد همين واقعيت است مثلاً
دانشمندان اخيراً در يخهاي منجمد مريخ باکتريهايي پيدا کردند که قادر بودند پس
از گذشت ميليونها سال، بهدليل دماي بالاي محيط زنده (و البته غير فعال) بمانند…
يکي از سوالات ديگري که پيش ميآيد اين است که با وجود
واقعيت مرگهاي مکرر پس چرا عمر انسان جاودانه نيست. پاسخ اين است که ظرفيت جسمي و
رواني انسان محدود است و ميزان احياپذيري و تولد مجدد جسم و روان انسان محدود است.
مثل يک باطري که تخليه و شارژ ميشود و از عمر مفيد آن کاسته ميشود. باطري را نميتوانيد
تا ابد و بهطور نامحدود شارژ و تخليه کنيد چون ظرفيتها و ويژگيهاي فيزيکي آن،
چنين امکاني را در اختيار شما نميگذارد. جسم انسان هم بههمين صورت است. ظرفيتاش
براي تولدها و مرگهاي مکرر کاملاً محدود است. بنابراين کساني که از روش مرگ
اختياري استفاده کردهاند همواره با چنين محدوديتي مواجه بودهاند. ولي نبايد
فراموش کرد که هدف آنها از چنين کاري، نيازي به تکرار بيش از حد اين تجربه نداشته
است. حالا ببينيم پيام چنين تجربهاي چيست؟ اين نشانهها و پديدهها چه حرفهايي
را به ما ميگويند؟
از واقعيت مرگهاي مکرر ميتوان نتيجه گرفت که ممکن است
مردان جاودان و ناجيان غايب که دربارة آنها گفته ميشود هنوز زندهاند، در حالت
مرگ اختياري باشند و هرگاه که لازم شود، زنده شوند و با جسم خود حضور فيزيکي يابند…
از واقعيت مرگهاي مکرر نتايج زيادي حاصل ميشود و نيز اينکه
چنين پديدهاي خودش گواهي است بر حقانيت قيامت و روزي که مردگان از قبر بر ميخيزند
و به پاسخگويي فراخوانده ميشوند. و نيز زمانيکه انقلاب جهاني همانند زلزلهاي
بزرگ زمين و آبها و آسمان را احاطه ميکند و ناجيان الهي و روحيافتگان حجابهاي
خود را کنار ميزنند و آشکار و بيپرده حضور با عظمت و پرجلال خدا را در جهان
اعلام ميکنند و مؤمنيني که سالهاست در قبرها خوابيدهاند با صداي آنها از قبر
برخواسته و براي خدمتگزاري در حکومت جهاني خدا که بر زمين و آسمان است، حاضر ميشوند.
مرگ اختياري پيامهاي زيادي دارد.
مولف:
پِريا (شباب حسامي)؛ با نظر و راهبرد ايليا «ميم» و انعكاس ديدگاه ايشان
پينوشت:
1 – طبق تحقيقات ليال واتسن
دارو شناسی طبیعی (دو) – تألیف یکی از شاگردان استاد ایلیا "میم"
در اواخر دوران بربريت مدرن بود كه بيماري بري
بري براي اولين بار توسط «فونك» ضربه فني شد. فونك با اعتقاد به اصل «از آب كره بگير»
توانست از پوسته برنج ماده ايي كريستالي را بدست بياورد كه بيماري بري بري را «برو
بيرون» مي كند يعني از بدن بيرون مي كند. او نام اين ماده عجيب را «آمين حياتي» گذاشت
و بنابراين كلمه ويتامين از كلمه «آمين حياتي» گرفته شد. ويتامين ها عناصري هستند كه
بدن براي انجام فعاليت هاي حياتي خود به آن احتياج دارد اما قادر به ساختن آن ها نيست
و بنابراين بايد آن ها را از طريق تغذيه بدست بياورد. مصرف ويتامين ها آنقدر ضرورت
دارد كه يكي از ويتامين شناسان بزرگ مي گويد: «اگر انسان ويتامين ها را مصرف نكند بيمار
مي شود اما اگر ديگر عناصر مورد نياز خود را مصرف نكند فقط دچار ناراحتي مي شود» البته
همين تأكيد بر ضرورت مصرف ويتامين ها، تصورات اشتباهي را هم درباره آن ها به وجود آورده
است. مثلاً عموم مردم فكر مي كنند همه ويتامين ها براي همه بيماري ها و نارسايي ها
تأثير مثبت دارند. اتفاقاًدر اين مقاله، توصيه من اين است كه فكر نكنيد همه ويتامين
ها براي همه بيماري ها و نارسايي ها مناسب اند. فكر كنيد كه براي هر نوع نارسايي و
بيماري ويتامين هماهنگ با خودش كاربرد دارد. و حتي فكر كنيد بعضي از ويتامين هاي ناهماهنگ
مي توانند بعضي از اختلالات را تشديد نمايند...
ادامه
حكايت كشف ويتامين ها و شكل گيري ويتامين درماني:
لينوس
پالينگ، كه دو بار برنده جايزه نوبل شده بود، در سال 1968 از روشي به نام «پزشكي اورتو
ملكولر» سخن گفت. «اورتو» به معني ايده آل و بهترين است. قدم اول او كه انعكاسي جهاني
يافت، تاكيد او در مصرف مقدار زياد ويتامين c براي جلوگيري از سرماخوردگي بود. اين، تنها قدم اول
بود. در قدم هاي بعدي، درمانگران اين روش، به درمان ديگر بيماري ها بوسيله ويتامين
هاي مختلف پرداختند. از بيماري هاي جسمي گرفته تا اعتيادهاي مختلف و حتي بيماري هاي
رواني و عصبي. اورتوملكولرها براي شيوه درماني
خود به چند دليل استناد مي كردند.
يك.
روده بسياري از انسانها، به دليل زندگي متمدن، در شرايطي قرار گرفته است كه قادر به
جذب ويتامين ها نيست بنابراين بايد ويتامين ها را به صورت مصنوعي به خورد بدن داد.
دو.
مغز انسان براي عملكرد مطلوب خود به انواع ويتامين ها نياز دارد و بسياري از بيماري
هاي رواني و ذهني، به دنبال كمبود برخي از ويتامين ها بوجود مي آيند.
سه.
با تغيير ميزان تراكم عناصر موجود در بدن انسان مي توان به بيماران كمك كرد.
لازم
به ذكر است كه در روش مگاويتامين، بر تجويز بعضي از ويتامين ها مانند ويتامين C و B3و
در مواردي ويتامين E و B و A تاكيد بيشتري مي شود.
در
اين مقاله كوتاه، سعي دارم تا شما را با كليات، و نكات كاربردي تر و مهم تر «ويتامين
درماني» آشنا كنم. در ويتامين درماني براي هر بيماري و اختلالي تجويزي ويتاميني وجود
دارد اما در اينجا قصد من اين نيست كه به همه بيماري ها و اختلالات اشاره كنم بنابراين
بعضي از شايع ترين اختلالات را ذكر مي كنم.
و
حالا چند نسخة درماني فوق العاده:
آدم
طاس بايد شش بار بوق بزند و يك بار آي بكشد.
دردهاي
عصبي را با ويتامين «پ» فارسي (و نه انگليسي) مي شود تخفيف داد.
داروي
فشار خون پايين «اسب» است.
بوي
بد دهان را با «جيپس» مي توان رفع كرد.
اگر
كسي خستگي اعصاب داشته باشد بايد خود را با كلمه «بد» كه توسط يك الكن تلفظ مي شود
درمان كند. نسخة او «بببد» است. و كسي كه مي خواهد دوپينگ كند كافي است با همين روش
كلمة بس را بگويد يعني بگويد «بببس»
كساني
كه لاغرند و مي خواهند وزن شان اضافه شود داروي شان در الفباي انگليسي است .
آدم
چاق را بايد لام سيبيلش را كند.
كسيكه
ريزش مو دارد بايد با سه سوت بگويد «ب» اما بع نگويد چون در شأن گوسفند هاست.
درمان
«زكام» در «داس» است.
بي
اشتهايي را با «سبد» مي شود حل كرد و اشكال در رشد كردن را با «سِبد»
درمان
قاعدگي دردناك به كمك «باده» صورت مي گيرد.
يبوست
را با «كاسب» مي شود از بين برد.
اگر
دندان هايتان فقر ويتامين دارد راه حل در «عدس» است اما نه عدس خوردني.
براي
درمان آنژين بايد اسب را مثل دو ساله ها تلفظ كرد و گفت «ابس» (نه اشب) بقيه را هم
ديگر خودتان حدس بزنيد.
رمز
گشايي
اصطلاحاتي
كه در بالا ذكر شد، همه واقعي بودند. اين اصطلاحات، تركيب ويتاميني درمان كننده را
در مورد بيماري مربوطه نشان مي دهند. بنابراين:
ويتامين
درماني طاسي مي شود: ويتامين هاي B1+B2+B3+B6+B+I (يعني 6 بار بوق بزند يك
بار آي بكشد)
دردهاي
عصبي: B12+B6+B1 (وقتي سه تا ويتامين ب را با هم جمع كني يك ويتامين پ فارسي به دست
مي آيد يعني: ب+ب+ب = پ)
فشار
خون پايين: اسب (يعني A.C.B1)
بوي
بد دهان: جيپسG.I.P.C))
خستگي
اعصاب B1. B3. B6. D(بببد)
لاغري:
اي بي سي دي ايي اف ... (يعني A.
B. C. D. E. Fمنتهي
Bآن شامل B1+2+3+6+1 است با اين توضيح كه B11 ، يعني كارنيتين از آن اشتها آورهاست).
چاقي
مفرط: C E.B1. I (و اختصاصاً براي اضافه چربي: J)
ريزش
مو: B2. B5. B8 (ببب)
زكام:
داس D+A+S
بي
اشتهايي: سبد يعني C. A. B 1+2+8+11. D (مخصوصاً اگر اين سبد خوردني
پر از ويتامين B11باشد
چون B11معروف
به ويتامين اشتهاست(.
قاعدگي
دردناك: باده (B1+3+6
A. D+E)
يبوست:
كاسب (يعني B1
=2=3=5=6 K A C)
فقط
ويتامين دندان ؛: عدس (A.D.C)
آنژين:
ابس شامل A+B1+C
دردهاي
عصبي: B1.
B6. B12 (يعني ويتامين پ فارسي چون ب+ب+ب مي شود پ)
اشكال
رشد (سِِِبد، همان سبد منتهي با لهجه … آره
يعني A+D+B(كمپلكس). C
.E
طاسي:
اگر آدم طاس شود بايد 6 بار بوق بزند و يه بار «آي” بكشد يعني:I+B1+B2+B3+B6+B8
و
اما ...... اين بار رمزها را مي گويم؛ اصطلاحات
را خودتان پيدا كنيد!
پيري:
B3 و ٍٍE
فشار
خون بالا: B2. B3. C2. E. I. J. P. B1 (كمي شبيه لاغري شد)
خشكي
و سختي پوست: A. B1. B2. C. C2. P و كلاً براي بيماري هاي پوستي
B3 (البته B3 ضد اسهال هم هست)
تب:
A.
C
دوپينگ: C. B. B6.B3 , و ؟؟؟
ضد
تهوع: B6(الته اگر تهوع شما ناشي
از خوشي مسافرت هوايي يعني در هواپيما باشد
B1موثر است.)
ضعف
تغذيه: Bكمپلكس
كاهش
حافظه: B1+B3
ورم
پلك: B8. B2. C. A
سنگ
كليوي: E. B13. B6
نفخ: B13(چون بي اش 13 است فكر نكنيد كه نحس است بلكه نحسي معده را از بين مي
برد)
كار
فكري زياد: Bكمپلكس و C
ويتامين
هاي متخاصم و ويتامينهاي متحد
اگر
بدون توجه به اختلالات احتمالي و بدون داشتن بيماري خاص مي خواستيد ويتامين خواري كنيد
بايد به شما عرض كنم كه بعضي از ويتامين ها دوستان نابابي براي همديگر هستند و اگر
آن ها را با هم وارد بدن تان كنيد بايد منتظر باشيد كه كمي هم بي ادبي و بي تعادلي
از خود نشان دهند …
از
طرفي بعضي از ويتامين ها هم خيلي با همديگر سازگار و صميمي هستند. مثلاً تركيب ويتامين
هاي C+B3+P يك گروه دوستي است كه براي همه بزرگسالان توصيه مي شود.
حالا اگر در اين تركيب ويتامين J را جايگزين B3 كنيد كارايي اين گروه دوستي تغيير مي كند و توانايي
اصلي آن ها سم زدايي از كبد خواهد شد. گروه هاي سازگار و ناساز گار مختلفي بين ويتامين
ها و مواد معدني و كلاً ريز عنصر ها وجود دارد البته گروه هاي دوستي فقط در ميان ويتامين
ها با هم نيست بلكه چنين هم خواني هايي ميان بعضي از ويتامين ها با بعضي از اسيدهاي
آمينه يا مواد معدني هم وجود دارد. بعنوان مثال به گروه هاي دوستي زير توجه كنيد:
ويتامين Aاثر
بخشي بيشتري با كلسيم، فسفر، منيزيم و سيلينيوم دارد.
ويتامين
B با كوبالت، مس، آهن، منگنز و پتاسيم رفيق تر است.
ويتامينC علاقه بيشتري به كلسيم، مس، منيزيم، سلنيوم و سديم دارد
وقتي با آن ها است كارهاي بيشتري از او بر مي آيد.
ويتامين
E كلسيم، آهن، منگنز، فسفر، پتاسيم، سلينيوم، سديم و روي
را به عنوان هم گروه هايش ترجيح مي دهد و با آن ها بهتر مي تواند كار كند.
ويتامين
طبيعي به از ويتامين مصنوعي
ويتامين
ها به مقدار اندك در ميوه ها و سبزي ها و ديگر غذاهاي طبيعي وجود دارند. اما همين مقدار
اندك، بسيار با اهميت تر و تأثير گذار تر از ويتامين هايي است كه به صورت مصنوعي تهيه
مي شوند. ويتامين هاي مصنوعي تأثير گذارند اما ممكن است پيامدهاي منفي (هر چند ضعيف)
را نيز به دنبال داشته باشند. بنابراين فقط وقتي از ويتامين مصنوعي استفاده كنيد كه
ويتامين طبيعي در دسترس نيست.
نكته:
اگر مجبور شديد كه از ويتامين مصنوعي استفاده كنيد بد نيست كه در جعبه آن ها چند دانه
برنج بگذاريد چون برنج با جذب رطوبت، مانع از مرطوب و تخريب شدن قرص هاي ويتامين مي
شود.
اگرچه
هر گردي گردو نيست ولي هر ويتي ويتامين است
فكر
مي كنيد چند نوع ويتامين وجود دارد ؟ بيشتر مردم جوابشان به اين سوال، ويتامين هاي B. A(از B1 تا B6وB12) .D. C. B و Eاست.
ولي جواب درست به اين سوال كه چند نوع ويتامين وجود دارد اين است:
خدا
مي داند چند نوع ويتامين وجود دارد اما تا زمان ما اين ويتامين ها كشف شده:
چندتايي
كه بالا گفتم بعلاوه PP .O. N. M. L. K. J. I. H. G. F (با پَپه اشتباه نگيريد) PH، U.T
از
طرفي وقتي مي شنويم ويتامين B1تا B12فكر
نكنيم كه از B1تا B12ويتامين داريم در واقع ويتامين هاي B معروف تر عبارتند از: B1 تاB12. B8. B10 B6 .
بنابراين
عملاً ويتامين B9 و B8 و B7نداريم.
اما تعدادي ديگر از ويتامين هاي Bداريم
كه به دليل ناتواني در امر تبليغات و نتيجتاً مشهور نشدن، معرف حضورما نيستند مانند:
BX.
BT. BC. B17. B15. B13
ويتامين
ها را دور نريزيد:
اگر
مي خواهيد ويتامين هاي خود را از ميوه ها و سبزيجات و غذاهاي معمولي تهيه كنيد (كه
بهتر است همين كار را بكنيد مگر اينكه غذاهاي طبيعي در دسترس نباشد) چند گفته را ناگفته
نگذاريم:
سبزيجات
را بعد از شستن، مدت زيادي در آب نگه نداريد تا ويتامين آن ها «زيادي كم» نشود.
سالاد
را همان موقعي كه مي خواهيد بخوريد درست كنيد مخصوصاً گوجه فرنگي را.
سبزي
ها را با يك چاقوي تيز و در عين تميز كاري، برش بزنيد چون ويتامين هاي AوC خود را در نتيجه ناشي بازي هنگام خرد كردن، از دست مي
دهند.
اگر
نتوانستيد ميوه و سبزي را تازه تازه مصرف كنيد، توجه داشته باشيد كه سبزيجات و ميوه
جاتي كه فوراً منجمد شده اند عناصر حياتي شان بيشتر از آن هايي است كه چند روز در يخچال
بوده اند.
سبزيجات
منجمد شده را همان طور در حالت منجمد بپزيد
و سعي نكنيد اول يخ آن را ذوب كنيد.
غذاهاي
تازه از منجمد شده كاملاً بهتر اند اما غذاهاي منجمد هم كاملاً از كنسرو شده بهتر اند.
هر
چه زمان پختن و آب غذاهاي حاوي سبزي، كمتر باشد، تاثيرگذاري ويتاميني آنها، مؤثر تر
است.
شيرهايي
كه در بطري هاي بي رنگ هستند در مقابل نور آفتاب ويتامين هاي A.D و B2خود
را از دست مي دهند. نان ها هم در برابر نور مواد تغذيه ايي خود را مي بازند.
موادي
كه هنگام تهيه، برشته يا قهوه ايي رنگ مي شوند ويتامين كمتري دارند. همچنين اگر به ويتامينC و B1بيشتري
احتياج داريد، در غذاي خود جوش شيرين نريزيد.
وقتي
غذا را در ظروف مسي مي پزيد ويتامين هاي E، Cو
اسيد فوليك آن ها از بين مي رود. در عوض ظروف آهني مي توانند آهن غذاي شما را بيشتر
كنند (شوخي نمي كنم) ولي ويتامين Cرا از بين مي برند .
تاليف
:پريا ( شباب حسامی)
اشتراک در:
پستها (Atom)