(قسمت اول)
1. خداوند چطور موجودي است؟
خداوند يگانه آنقدر بزرگ است كه اگر چشم تو به اندازۀ همۀ آسمانها باشد تنها ذرهاي از آن را ميتواني ببيني. خداوند يكيست و جز او نيست. اما خداي تو شبيه خود توست[1]. چون هر كسي شبيه خدايي است كه ميپرستد. ميفرمايد من براي تو همانم كه درباره ام ميانديشي. اگر تو خوبي معلوم است خدايي كه ميپرستي خوب است، اگر مهربان و بخشندهاي پس معلوم است خداي تو هم مهربان و بخشنده است. خداي تو براي تو همانطور است كه او را ميبيني. همانطور آشكار ميشود كه انتظارش را داري. و اگر ميخواهي ببيني كه چطور آن را ديده اي، ببين چطور به تجربه ات آمده و چطور بر تو آشكار شده است. .
2. خدا در چه حالتي است؟
آيا چشم ميتواند بدون سطحي انعكاس دهنده، خود را تماشا كند؟ آيا يك دست به تنهايي ميتواند خود را بشويد؟ ما هم نميتوانيم واقعاً حرفي در اين باره بزنيم... او مثل چشمي است كه بي آنكه نگاه كند ميبيند و بي آنكه گوش كند ميشنود. كسي كه ميبيند اما ديده نميشود. آشكار ميشود اما شناخته نميشود. فاصلۀ بين صدا و كلمات و بين نگاه و نگاه كننده، مفهوم عجيبي است. . [2]
3. به نظر شما چطور بايد مردم را به خدا دعوت كرد؟
اگر تو خودت جذاب باشي، پيام تو هم جذاب خواهد بود. و اگر انديشههاي آسماني و الهي واقعاً در تو زنده باشند و به جريان بيفتند تو از جذابيت الهي برخوردار ميشوي. در اين صورت دعوت تو اثر گذار است و پيام تو در روح مخاطب ات نفوذ ميكند. اگر تو بداني چه ميگويي، ديگري هم خودبخود به فهم آنچه تو ميداني نزديك خواهد شد اما اگر شعارهاي توخالي بدهي، ديگري خيلي زود ميبيند كه تو خودت هم آنرا نداري. وقتي چيزي را داري ميتواني آن را به ديگري هم بدهي يا لااقل ديگري را در معرض آن قرار دهي و اگر نداشته باشي تلاش تو بي فايده است. پس براي اينكه دعوت تو اثرگذار باشد، ابتدا خودت خدا را داشته باش و از او برخوردار شو. تا آتش نگيري نميتواني بسوزاني. پس آن آتش را تجربه كن تا امكان ذوب كردن يخها و انجماد اذهان ديگر را هم داشته باشي. براي اينكه كسي را به خدا بازگرداني، كافي است كه بتواني ذرهاي پلكهايش را از هم باز كني. اگر يك شعاع نوراني از اين روزنه وارد شود، چشم به دنبال نور بيشتر خواهد بود.
4. استاد، اينها كه كار ما نيست. يك نفر مثل من اگر ميتوانستم اين كارها را بكنم كه خيلي خوب بود. آيا كارهاي آسانتري نميشود كرد؟
آسانترين آن همان بود كه گفتم. اما راههاي دعوت به خدا خيلي بيشتر از اينهاست. اول اينكه كارهاي تكراري نكن. سعي نكن مثل چند هزارسال يا چند قرن پيش استدلالهاي فلسفي و تكراري كني كه اثبات كني خدا هست يا نيست. در دنياي جديد از حرفهاي كهنه استفاده نكن اما شيوههاي كهن را بكار ببند. سعي نكن كسي را وادار كني كه خدا را بخواهد چون همۀ انسانها عاشق خدا هستند و لحظه به لحظه درجستجوي او، سعي كن به طريقي به او بفهماني كه معناي آنچه ميخواهد چيست. اگر لذت ميخواهد سرچشمۀ آن كدام است. اگر عاشق كسي شده و او را ميخواهد، اين فرصت خوبي است كه رابطۀ بين خودش و خدايش را درك كند...
ما وقتي خدا را در زندگي گم ميكنيم كه فكر ميكنيم چند راه داريم اما واقعيت اين است كه ما يك راه بيشتر نداريم. راه زندگي يكيست و آن خداست.
بعد به وضعيت و شرايط مخاطب ات توجه كن. اگر شيفته و غرق در آرزوهاست، پيوند او به خدا از اين طريق ميسر است كه او متوجه شود كه خداوند محل تحقق همۀ آرزوها و شاه كليد همۀ درهاي بسته است. زبان علمي يا فلسفي يا عرفاني براي چنين فردي نامفهوم است. بايد با او به زبان آرزوها حرف زد. او بايد خدا را از زاويۀ قدرت و اقتدار دعاها بشناسد. دعا زاويۀ خوبي براي دوختن او به خداست.
اگر وجه غالب زندگي او دورانديشي است پس او را با جهانهاي ديگر، با قيامت و با پادشاه جهانهاي ديگر، با مالك قيامت آشنا كن. اما عموماً دعوت غيرمستقيم و نامحسوس بر دعوت مستقيم ارجحيت دارد...
وقتي ديدي طرف مقابل تو اهل لجاجت و مبارزه است، از قدرت لجاجت او استفاده كن. تو ظاهراً در موضع ضد قرار بگير تا او تو را به سمت خدا ببرد.
اگر اهل ارتباط و موجودي ارتباطي است او را از سير ارتباطي پيش ببر. مناجات و راز و نياز. توكل و ثنا و ستايش.
اما يكي از بهترين شيوهها و شايد بهترين آن، طريق عشق الهي و زبان و روش عشق است. با استفاده از بسم الله الرحمن الرحيم، با استفاده از محبت و بخشش ميتوان همۀ انسانها را به خدا پيوند زد و به خدا بازگرداند.
««هر چه ديگران را به روح خدا نزديك تر كنيد روح خود را به روح خداوند نزديك تر كرده ايد هر چه شناخت آنان را از روح الهي كامل تر كنيد شناخت خودتان كامل تر خواهد شد. مردم را با شناساندن روح خدا بيدار كنيد و خواهيد ديد كه چگونه بر بيداري شما افزوده مي شود و بيداري الهي شما را در بر مي گيرد. آنان را ذره ذره از حضور الهي برخوردار كنيد و مي بينيد كه خداوند حضور خود را به شما مي دهد. به زمين ايمان بدهيد تا از آسمان ايمان بگيريد. به تشنگان آب بدهيد تا آسمان بر شما ببارد. حتي اگر خودتان در خوابيد اما با وجود خواب خود، براي بيداري ديگران تلاش كنيد آنگاه شاهد خواهيد بود كه بيدار كنندة الهي در حال بيدار كردن شماست. براي آنكه خدا را به سوي خود بياوريد ديگران را به سوي خدا ببريد اگر مي خواهيد خدا را پايين بياوريد پس ديگران را در خداوند بالا ببريد... و همة اين ها به آن معناست كه انسان را در روح خداوند به خداوند تسليم كنيد و به خدمتگزاري الهي فراخوانيد.»
5. اگر گوش ندهند؟
گاهي انسان با گوش كردن كارهايي ميتواند بكند كه با حرف زدن نميتواند.
6. مفهوم قرب الهي را چطور بايد توضيح داد؟
آنطور كه شنونده ميفهمد و تجربه ميكند. اگر او تجربهاي از تقوا ندارد از تقوا حرف نزن. اگر معني دزدي و جنايت و فساد را ميداند پس قرب الهي يعني دزدي نكردن و فاسد نشدن. قرب الهي را با عمل به بخشش و مهرباني نشان بده چون اين زبان را همه ميفهمند. بهشت را كه همان نزديكي به خداست از همين راه بايد توضيح داد. بهشت يعني نور و نورانيت، يعني شفا و سلامتي، آزادي حقيقي، نجات، زيبايي و جذابيت، شادي و سرور. بهشت يعني تحقق آرزوهاي حقيقي. يعني قدرت و دانايي و بودن. اگر نزديكي به خدا و بهشت را اينطور بفهماني و با زباني كه مردم آن را حس ميكنند و در درون تجربه ميكنند آنوقت ميبيني كه آنها مشتاق و جوينده ميشوند.
گفت و شنودي با ايليا «ميم» رام الله (پياده شده از فيلم)
[1] در برخي از روايات اسلامي و غيراسلامي، به اين موضوع اشاره شده است كه هر كسي خداي خود، به معناي تصور خاص خود از خداوند، را دارد. در احاديث قدسي نيز اين موضوع تكرار شده است مثلاً در جايي كه خداوند ميفرمايد من با گمان بنده خويش همراهم.
[2] لَاتُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ﴿ انعام:103 ﴾ چشمها او را درنمی یابند و اوست که دیدگان را درمی یابد، و او لطیف آگاه است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر