با الهام از «لا اله الا الله»
لااله الاالله؛ نظريۀ بنيادي زيستن
(قسمت اول)
همۀ چيزهاي انكارشدني را انكار كن تا به آنچه انكارنشدني است نائل شوي. زيرا تا همۀ سايهها را منكر نشوي، آفتاب را تجربه نخواهي كرد. تا همۀ خدايان دروغين را رد نكني، خداوند حقيقي را قبول نخواهي كرد. لااله. هيچ خدايي نيست الا الله. نميتواني بگويي خداپرستم مگر آنكه همۀ بتهاي زندگي ات را شكسته باشي. بت پول، مقام، شهرت، شهوت و حتي بت خانواده، همسر، فرزند، برادر و خواهر. بت دنيا.
براي ديدن خدا بايد چشم تو همه چيز جز خدا را انكار كند و بر آنها چشم بپوشد. نه اينكه هستند و بايد تلقين كرد كه نيستند، بلكه نيستند و بايد ديد كه نيستند. سايهها هستند اما اگر آفتاب نباشد، سايهها هم در كار نيستند پس آنچه هست آفتاب است نه سايه ها.
قدرت عظيمي در انكار نهفته است و بعضي از روشهاي باطني بر اساس آن عمل ميكنند. اگر بگويي نيست، ديگر نيست. اگر ببيني نيست ديگر نيست كه آن را ببيني. با قدرت لااله ميتوان تغييرات زيادي در زندگي انسان و در درون انسان ايجاد كرد. با قدرت لااله، با نيروي نه، با روش انكار ميتوانيد آنچه را كه مطلوب نيست از ميان ببريد و آنچه را كه نميخواهيد محو كنيد. اگر برخلاف لااله عمل كردي، خدايان دروغين در زندگي تو مثل علف هرز رشد ميكنند. هر كسي و هر چيزي در زندگي ات به خدايي مبدل شده. خدايي به نام پول، خدايي به نام همسرت، به نام فرزندت. از آن يكي ميترسي آن هم در جاي خود براي تو خداست. زيرا انسان فقط بايد از قهر و قدرت خداوند حقيقي بترسد.[1]
فلان آرزويت برايت به خدا مبدل شده. چرا؟ چون همۀ توجه ات را گرفته. ذهنت را پر كرده. قلبت را لبريز ساخته اما چنين چيزي تنها شايستۀ خداوند زنده است و بس. اينها به آن دليل است كه لااله به زندگي تو وارد نشده. اين علفهاي هرز زهرآگين، اين خدايان دروغي را انكار كن. هر چيزي كه انكار شدني است انكار كن. لااقل اين شرط عقل است. چرا تو با چيزي و در ارتباط با چيزي زندگي كني كه مردود است، قابل ردّ است و ميتوان انكارش كرد. چرا زندگي ات را صرف لولوها و لي ليهاي خيالي كني. اين حجابها را كنار بزن. اگر هم كنار رفتني نيستند پس با آنها بساز و زندگي كن. بدان تجربۀ تو از خدا، رخ نميدهد مگر بعد از اين لااله. قدرت لااله قدرت انكاراست. اگر قبول نكني، اگر چيزي را باور نكني، از بين ميرود. پس آن را به كار گير. با قدرت لااله ميتوان فقر را نابود كرد. ميشود بيماري را فراري داد. ميتواني بديها را بزدايي. بديها را نپذير. نگذار انديشههاي بد بر تو حاكم شود. باورشان نكن، آنگاه نيستند. به خود راهشان نده. نه با زور و مقاومت. بلكه با قدرت نگاهت. باطن آنها را ببين. ميبيني هيچ هستند و آنگاه ديگر نيستند. نترس و بر عليه ترسانندگانت بلند شو. ميبيني كه به سان سايههاي گذرا ميگذرند و محو ميشوند. همۀ اينها وجوه عملي لااله است.
لااله، روش عبور کردن را به تو ياد ميدهد. از هر چيزي که عبور کردني است، عبور کن. تا به آنچه عبور از آن غيرممکن است برخورد کني. به خداوند حي و حاضر. به نور زنده و زاينده. در هيچ چيز توقف نکن زيرا توقف در هر چيزي به قبر شدن در آن منجر ميشود. حتي در هيچ انديشهاي توقف نکن زيرا به چاهي گرفتار كننده بدل ميشود و تا به ابد آه ميکشي. از همه چيز بگذر. از همه چيز. آنقدر بگذر تا به آنچه گذرکردني نيست برسي. اين لااله است پس وقتي که به خداوند حقيقي رسيدي، وقتي که به الاالله رسيدي آنگاه بايست. «بمان و بدان که من خداي تو هستم». تا ابد آنجا بمان. در آنجا بمير زيرا فنافي الله، بقابالله است. حتي اگر ميتواني از خدا هم عبور کني عبور کن اما اگر او خداي زنده و حقيقي باشد، نمي تواني عبور کني. اگر گذر کردي پس او خدا نيست بلکه توهم خداست. چگونه ميتوان از بي نهايت عبور کرد؟ بي نهايت را هر چه بيشتر تجربه کني، براي تو بيشتر ميشود. اگر کسي معناي لااله را بداند، از همۀ شرارتها رهايي مييابد. اگر لااله را به کار بستي، از همۀ دامها و خطرات زندگي جسته اي. اگر لااله را يافتي آنگاه به آستانۀ بي نهايت، به آستانۀ خداي حقيقي رسيده اي. لااله گذر از بيابانها و خارزارها و شوره زارها و رسيدن به درياي نور است. همه چيز را کنار بگذار و بگذار فقط خداوند احد در ميان باشد. اين به معناي انزوا نيست. اين به آن معناست که ميگويي سرباز نيست، افسر نيست، فرمانده نيست. سرهنگ و سرلشگر نيست بلکه فقط پادشاه است. همه کاره پادشاه است. اينها از خودشان قدرت مستقلي ندارند. همه چيز به دست پادشاه است و به نظر اوست. نمي گويي هيچ چيز وجود ندارد. لااله اين را نمي گويد. اتفاقاً ميگويد همه چيز وجود دارد اما وجود آنها ثانويه است. وجود آنها مستقل نيست بلکه وابستگي محض به خداوند دارد. ميگويي هر چه هست از اوست، براي اوست و با نظر اوست. اين انزوا نيست بلکه تو در ارتباط با همۀ جهان و تمام کائنات زندگي ميکني زيرا همۀ آنها جزئي از همان نوراند که خداست. همان الله نورالسموات والارض. تجسم و حرکاتي از آن نوراند. همه چيز را کنار بگذار نه به اين معناست که دور بينداز بلکه به اين مفهوم است که در مقابل آنها نايست. جلوي آنها دچار خودباختگي نشو. بگذار اين زندگي در کنار تو باشد اما روبروي تو نباشد و تو در برابرش تعظيم نکني. در برابر همسر و فرزندت، در برابر خانواده ات، در برابر پول و لذت، در برابر همۀ اين دنيا. بر پشت دنيا سوار شو. آن را بکار ببر اما نگذار بر پشت ات بنشيند زيرا انسان مقامي بزرگتر از اين دارد... اربابان دروغين را خلع کن و بگذار ربّ العالمين، پروردگار جهانيان ربّ تو باشد. اين لااله الاالله است. سرور تو خدا باشد نه غير خدا. اين لااله الاالله است. اين يک انتخاب از ميان انتخابهاي ممکن نيست بلکه تنها انتخاب ممکن است. زيرا احدي بجز خدا سرور و پادشاه و صاحب انسان نيست. اگر دنيا روبروي تو نايستد پشت سر تو ميايستد. آنگاه تو ميروي و او به دنبالت ميآيد. بيچاره کسي که بردۀ سگش شود پس بگذار دنيا سگ تو باشد و به دنبال تو بيايد و تو هم سگ خدا باش و به دنبال او برو. فرمود همه چيز را براي تو آفريدم و تو را براي خودم.
لااله ميگويد براي هيچ احدي سجده نکن. در مقابل هيچ کس خم نشو. در برابر هيچ چيز دچار خودباختگي نشو. و الاالله ميگويد مگر فقط براي خدا. فقط براي خدا سجده کن. فقط خدا را بپرست. فقط در برابر خدا ميتواني دچار خودباختگي بشوي. اگر در برابر او خود را باختي، خدا را ميبري. اگر خودت را از دست دادي، خدا را به دست ميآوري. آيا کاري از اين بزرگتر وجود دارد؟[2]
« اگر دعاي مردم عموماً اجابت نميشود از اينست كه اساساً دعا نيست يعني خواسته اي نيست كه متوجه خداوند حي و حاضر باشد. خداي اكثر مردم مرده است. مخلوق ذهن آنان است. خودشان مثل يك بت آنرا ساخته و تعريف كرده اند و ميپرستند. از يك بت سنگي يا تصوير بت چه انتظاري ميتوان داشت.»
برگرفته از كتاب تعاليم حق (الاهيسم - جلد دوم) ـ اثر ايليا «ميم»
[2] شما را مژده می دهم ، شما به دیگران مژده دهید ، که هر کس شهادت دهد که خدایی جز خدای یگانه نیست و به و جود خدا معتقد باشد، وارد بهشت می شود. حضرت محمد(ص)
۱ نظر:
از همه چیز بگذر ... وقتی به آن انکار نشدنی رسیدی بمان و بدان من خدای تو هستم....
ممنون از مطلب خوبتون
ارسال یک نظر