۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه

کمان و کمانگیر

« بعضي از امور زندگي بشر شبيه به تيراندازي اند. رسيدن به موفقيت، حل معماها و نيز قضاوت و اظهار نظر. در هنر تيراندازي، قاضي به کمانگيري مي‏ماند که تير قضاوت را در کمان تعقل خود مي‏ گذارد و آن را به سمت هدف نشانه مي‏رود. اگر کمان تيرانداز، متناسب نباشد و او با رعايت تعادل، تير را در کمان نگذارد و زه را به درستي و از ميانه نکشد، اين مانند آن قاضي ناعادل است که با بي عدالتي به قضاوت مي‏نشيند.
هر کسي قادر نيست که تير را به قلب هدف نشانه رود يا حتي تير را به قسمتي از هدف اصابت دهد. همينطور هر کسي نمي‏تواند قضاوتي عادلانه يا حتي نزديک به عدالت داشته باشد.
اگر کمانگير بخواهد تير را به هدف بزند، بايد هدف را نشانه بگيرد، بر آن خيره شود، کمان را درست در دست گيرد، دست و دلش نلرزد، زه کمان را به درستي و به اندازه کافي بکشد، تير را در نقطه مناسبي از کمان به زه آن برساند، حواس و تفکرش را يکپارچه و منسجم کند و آنگاه در اوج آمادگي، تير را رها کند.
قاضي عادل هم براي صدور رأي عادلانه وضعيتي مشابه همين کمانگير را دارد... اگر تير و کمان و تيراندازي را نمي‏ شناسيد، بهتر است در مسابقه تيراندازي شرکت نکنيد و اگر عدالت را نمي‏دانيد نبايد در حساس ترين و خطرناک ترين مسابقه عالم که مسابقه عدالت است حضور يابيد... تيراندازي ممکن است در تاريکي باشد يا در روشنايي. تير در تاريکي بعيد است به هدف بخورد حتي اگر هدف در فاصله‏اي کم باشد. تيري که در تاريکي رها شود ممکن است به هر کس و هر چيز ديگري اصابت کند. قاضي عادل بايد متوجه باشد که در چه شرايطي نظر نهايي خود را بيان مي‏کند. آيا نظر او، هدف را که تأمين قسط و داد است تأمين کرده يا به ظلم بيشتر منجر شده. تيري که در تاريکي رها شود حتي ممکن است بر اثر کمانه کردن،  با خود قاضي برخورد کند و او را از پاي درآورد.
آن توصيه رسول معظم خدا محمد مصطفي (ص) که به يادگيري تيراندازي و شنا و اسب سواري سفارش فرمود چه بسا داراي جنبه هايي باطني هم بوده است. وجه باطني تيراندازي مانند تشخيص درست، قضاوت عادلانه، هدفيابي صحيح و علم توفيق است...»

برگرفته از آموزه های ایلیا میم در زمینه قضاوت و داوری

۱۳۹۰ اسفند ۱۵, دوشنبه

زندگي متعالي در شعور متعاليست

همه چيز از شعور ساخته شده و تغيير آن به تغيير شعور وابسته است. و اين اصل بر زندگي و سرنوشت انسان نيز حاكم است. زندگي انسان، انعكاس آگاهي اوست و با تغيير آگاهي تغيير تجارب و وقايع و جريان زندگي امكانپذير است. تا درون انسان دگرگون نشود، تحول بيرون رخ نمي‏دهد. بنابراين تنها راه انسان، شناخت است و شناختن، بالاترين و اصيل‏ترين تلاشي است كه انسان براي تغيير شرايط مي‏تواند اعمال كند، اما شناختي كامل است كه دروني و بيروني باشد و به برقراري ارتباط عميق و ايجاد همذاتي با موضوع شناخت منجر شود. چنين شناختي از همه سو مي‏آيد و از همه سو مي‏تابد. اين شناخت به حس و فكر و روح است و تماماً عمل است و خالي از ابهام. هم قلب در آنست هم ذهن بنابراين پر از نور است...
 همه بديها از نادانيست و همه رنج‏ها و بيماري‏ها از اوهام است پس براي پايان دادن به بديها و رنج‏ها و بيماري‏ها بايد به جهل و توهم پايان داد. براي از ميان برداشتن تاريكي، يك راه و فقط يك راه وجود دارد و آن آمدن نور است و معرفت همان نور است. آسمان و زمين از همين شعور، از همين نور ساخته شده و اين، تار و پود هستي است و انسان از امكان تصرف در اين نور و بكارگيري و جهت‏دهي به آن برخوردار گشته است. براي تغيير اوضاع و ايجاد شرايط جديد عملاً راهي به جز تغيير شناخت و نتيجتاً تغيير شعور وجود ندارد و هيچ تغيير واقعي بدون تغيير آگاهي امكان‏پذير نيست. براي دگرگوني در زندگي فردي و اجتماعي انسان نيز جز اين راهي نيست كه آگاهي و انديشه‏هاي او تغيير كند. درواقع انسان نقاش زندگي خويش است و قلم اين نقاش، آگاهي اوست. حتي سرنوشت ملتها نيز برآيند آگاهي آنان است و براي ايجاد پايدار يك نظام اجتماعي نوين لازم است آگاهي آن مردم تغيير كند.

برگرفته از کتاب تعالیم حق (جلد دوم )- اثر ایلیا «میم»