همه چيز از شعور ساخته شده و تغيير آن به تغيير شعور وابسته است. و اين اصل بر زندگي و سرنوشت انسان نيز حاكم است. زندگي انسان، انعكاس آگاهي اوست و با تغيير آگاهي تغيير تجارب و وقايع و جريان زندگي امكانپذير است. تا درون انسان دگرگون نشود، تحول بيرون رخ نميدهد. بنابراين تنها راه انسان، شناخت است و شناختن، بالاترين و اصيلترين تلاشي است كه انسان براي تغيير شرايط ميتواند اعمال كند، اما شناختي كامل است كه دروني و بيروني باشد و به برقراري ارتباط عميق و ايجاد همذاتي با موضوع شناخت منجر شود. چنين شناختي از همه سو ميآيد و از همه سو ميتابد. اين شناخت به حس و فكر و روح است و تماماً عمل است و خالي از ابهام. هم قلب در آنست هم ذهن بنابراين پر از نور است...
همه بديها از نادانيست و همه رنجها و بيماريها از اوهام است پس براي پايان دادن به بديها و رنجها و بيماريها بايد به جهل و توهم پايان داد. براي از ميان برداشتن تاريكي، يك راه و فقط يك راه وجود دارد و آن آمدن نور است و معرفت همان نور است. آسمان و زمين از همين شعور، از همين نور ساخته شده و اين، تار و پود هستي است و انسان از امكان تصرف در اين نور و بكارگيري و جهتدهي به آن برخوردار گشته است. براي تغيير اوضاع و ايجاد شرايط جديد عملاً راهي به جز تغيير شناخت و نتيجتاً تغيير شعور وجود ندارد و هيچ تغيير واقعي بدون تغيير آگاهي امكانپذير نيست. براي دگرگوني در زندگي فردي و اجتماعي انسان نيز جز اين راهي نيست كه آگاهي و انديشههاي او تغيير كند. درواقع انسان نقاش زندگي خويش است و قلم اين نقاش، آگاهي اوست. حتي سرنوشت ملتها نيز برآيند آگاهي آنان است و براي ايجاد پايدار يك نظام اجتماعي نوين لازم است آگاهي آن مردم تغيير كند.
برگرفته از کتاب تعالیم حق (جلد دوم )- اثر ایلیا «میم»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر